سرطان اگر به‌موقع تشخیص داده شود، قابل‌درمان است

پروفسور اردشیر قوام زاده رئیس مرکز تحقیقات انکولوژی هماتولوژی و پیوند مغز استخوان:

سرطان اگر به‌موقع تشخیص داده شود، قابل‌درمان است

صادق شاهیان نطنزی- داود ابراهیمی

از بازیگوشی و بی‌علاقگی به مدرسه تا انتخاب شدن به‌عنوان برترین محقق «سرطان و بیماری‌های خونی» جهان از سوی مرکز بین المللی تحقیقات پیوند خون و مغز استخوان آمریکا در سال ۲۰۱۲، راهی بود که پروفسور اردشیر قوام زاده از مدرسه دارالفنون تهران تا دانشگاه‌های آلمان، اتریش و سوئیس پیمود تا در رشته انکولوژی هماتولوژی و پیوند مغز استخوان که دستاورد نوین پزشکی دنیاست؛ نویدبخش شفای بیماران صعب‌العلاج شود و نام ایران را در محافل علمی جهان طنین‌انداز کند.

 

من متولد تهران خیابان شاهپور هستم. پدرِ پدر‌بزرگم و اقوام همه در خیابان شاهپور نزدیک مسجد قندی خانه داشتند. از کلاس اول تا سوم علاقه زیادی به درس نداشتم و بازیگوش بودم. بیشتر مردم از‌جمله ما آب‌انبار داشتیم و داخل آب‌انبار زغال می‌ریختیم که آب سالم بماند. آب آشامیدنی را با گاری می‌آوردند. ملکی در تفرش داشتیم که تابستان‌ها می‌رفتیم آنجا. ابتدا خیلی دوست داشتم کشاورزی کنم. بعد تصمیم گرفتم وکیل شوم. پدرم خیلی تشویقم کرد که پزشکی بخوانم و یواش‌یواش خودم هم راغب شدم. آن‌زمان پدرم در وزارت راه بود و بعد استعفا کرد.

پدربزرگ من چون خودش محقق بود و خط خیلی خوبی داشت در وزارت دارایی کارهای مالیاتی می‌کرد. در ۱۸ سالگی منشی حسام‌السلطنه شده بود و لقب قوام‌الملک به او داده بودند. این لقب را حسام‌السلطنه پیشنهاد کرده بود و ناصرالدین‌شاه هم به او اعطا کرد.

من در آن زمان دبستان رازی می‌رفتم، در کلاس سوم معدلم شد ۳۰/۱۰ که پدرم می‌گفت دیگر نباید مدرسه بروی. با این تلنگر دیگر از کلاس ۴ ابتدایی نمره‌هایم خوب شد و علاقه‌مند به مدرسه شدم. بعد آمدم دبستان منوچهری کنار البرز که ساختمانش هم هست، بعد دبستان را تمام کردم. راهنمایی هم‌ به‌مدرسه محمد قزوینی در خیابان سپه رفتم. بعد‌از‌آن در سال‌های تحصیلی ۱۳۳۸ و ۱۳۳۹ به دارالفنون رفتم.

ولی مثل این‌که برای تحصیل در دانشگاه از ابتدا رفتید خارج؟

بله بعد‌از دیپلم، دانشگاه الماندو آلمان پذیرش گرفتم و رفتم آلمان. آنجا که رسیدم گفتند دو هفته دیر آمدی. در‌هر‌صورت شروع کردم به تحصیل. آنجا و مردمانش خیلی عالی بودند. در‌جایی که اتاق گرفته بودم خانواده‌ایی بود که من‌را مانند پسرشان پذیرفته بودند. خیلی راحت بودم. یکی از آن‌ها دکتر زنبورداری بود که آخر هفته می‌رفت و به کشاورزان یاد می‌داد چطور زنبور پرورش بدهند. یکی از آن خانواده‌ها هم در شرکت زیمنس کار می‌کرد. من آلمانی را بیشتر از همان‌ها یاد گرفتم.

در همان حال که درس می‌خواندم، دو نفر از «وین» آمده بودند آنجا و می‌گفتند در «وین» خیلی درس خواندن سخت است و در آنجا مردود شدیم، به همین خاطر رها کرده‌ایم و آمده‌ایم اینجا. من که این را شنیدم، فکر کردم پس «وین» بهتر از اینجاست و تشویق شدم بروم «وین». یک تقاضا نوشتم برای دانشگاه پزشکی «وین» و پذیرش من را قبول کردند.

برای تخصص هم در اتریش ماندید؟

در سپتامبر ۱۹۶۲ شروع کردم به پزشکی خواندن و دانشکده پزشکی را به پایان بردم. بعد در ۲۵ مارس ۱۹۷۱ چون ایرانی بودم و اتریشی نبودم، گفتند نمی‌توانی تخصص بگیری. بعد تقاضای کار‌ در ‌یکی از بیمارستان‌های جنوب اتریش کردم که درآمدی هم داشته باشم. در بخش جراحی و داخلی آنجا شروع به‌کار کردم و حتی یک آپاندیس هم عمل کردم. بعد از ۸ ماه چون نمی‌توانستم تخصص بگیرم، با‌آنکه می‌توانستم پاسپورت بگیرم، چون این‌ رفتار به‌من گران آمد و زننده هم بود، برای سوئیس نامه نوشتم و در دسامبر ۱۹۷۱ به سوئیس رفتم و در بخش جراحی مشغول شدم. تمام رشته‌هایی که می‌خواستم بخوانم، خالی و پزشک کم بود. به‌غیر‌از دو رشته داخلی و اطفال که پر بود و فقط خود سوئیسی‌ها می‌توانستند مطب باز کنند؛ بقیه خالی بودند. خودشان گفتند کدام رشته پزشکی می‌خواهی بروی و من هم جراحی را انتخاب کردم. مجله‌های پزشکی را که نگاه کردم، دیدم نوشته‌اند «دستیار انکولوژی» می‌خواهیم چون این رشته زیاد شناخته شده نبود، من نمی‌دانستم چه رشته‌ای است. کتاب لغت پزشکی را بازکردم دیدم نوشته انکولوژی، انکو یعنی تومور و لوژی یعنی درس. بیشتر که مطالعه کردم، نوشته بود که اگر این رشته را بخوانید، می‌توانید بروید داخلی بخوانید. تصمیم گرفتم حقیقت را بگویم چون اگر غیر از آن‌را می‌گفتم؛ می‌گفتند چرا می‌خواهی جراحی را رها ‌کنی؟ به همین دلیل اعلام کردم که دیگر نمی‌خواهم جراحی را بخوانم و گفتند بیا برای مصاحبه؛ اول فوریه ۱۹۷۲ رفتم برای مصاحبه. می‌خواستند بخش جدیدی بنام انکولوژی راه‌اندازی کنند. این رشته فقط در زوریخ و ژنو بود. در آنجا گفتم دیگر دوست ندارم آن رشته را بخوانم  و قبول کردند. بعد رشته انکولوژی را شروع کردم. نزدیک یک سال انکولوژی خواندم و نفر دوم انکولوژی شدم.

بعد‌از تخصص زود برگشتید ایران؟

چهارسال داخلی خواندم، یک سال هم رادیولوژی خواندم و متخصص داخلی با تخصص انکولوژی شدم. یعنی باز برگشتم انکولوژی. در همین حین، یک درخواستی به آمریکا فرستادم و مدتی در دانشگاه کالیفرنیا کار ‌کردم. پس از مدتی دوباره به‌ سوئیس برگشتم و گفتم می‌خواهم برگردم ایران. انکولوژی تخصص خیلی مورد‌نیازی بود. به خاطر همین خیلی اصرار کردند که منصرف شوم. گفتم نه، می‌خواهم برگردم ایران. تقاضایی جدید آمد که اگر هرکسی می‌خواهد بیاید ایران، ما امکانات و کار می‌دهیم و هر‌چی بخواهید می‌دهیم و استخدام دو‌ساله می‌کنیم و تعهد می‌کنیم ۵۰ هزار تومان در ماه بدهیم که معادل ۲۵ هزار یورو بود. حقوق من در آنجا ۵ هزار فرانک بود البته این تقاضاها برایم مهم نبود و مهم تصمیم من برای آمدن به ایران بود. سه جا برایم کار پیشنهاد کردند. در همین اوضاع مدارکم را داده بودم وزارت علوم برای بررسی. یک آقایی بنام دکتر بنی‌هاشم که متخصص خون بود؛ مدارکم را دیده بود. به من زنگ زد که اگر تمایل دارید، می‌توانید به بیمارستان شریعتی بیایید. از طرفی چون از دوست همسرم هم شنیده بودم بیمارستان شریعتی بهتر است، گفتم حاضر هستم بیایم ببینم که شرایط شما چطور است. اواخر تابستان ۱۳۵۶ آمدم ایران که شرایط هم یک مقدار به‌خاطر انقلاب به‌هم‌ریخته بود و من آمدم کار را شروع کردم.

در آن سال که انقلاب شد، با مشکلی برخورد نکردید؟

 مدارک را داده بودم برای ارزیابی، بعد از هفت ماه گفتند مدارک را گم‌کرده‌اند و پرونده‌ای وجود ندارد. قبلاً که کار‌کرده بودم، حدود ۱۰۰ هزار فرانک پس‌انداز کرده بودم. یک روز کنفرانسی بود که دکتر نهاوندی هم آمده بود، رفتم در را باز کردم و رفتم داخل. پروفسور عامر رئیس آنجا بود، سلام کردم و بعد گفتم من ۹ ماه است که به ایران آمده‌ام و اینجا مشغول کار هستم ولی تا حالا حقوق نگرفته‌ام. یک مقدار تعجب کردند که من چطور همین‌جوری وارد شدم و این حرف‌ها را زدم. برایم زیاد مهم نبود چون می‌توانستم باز برگردم به خارج. فوراً اقدام کردند و ظرف ۴۸ ساعت ۶هزار و سیصد تومان به‌طور علی‌الحساب به من پرداخت کردند و حقوقم را هم معلوم کردند. بعد از گذشت این جریان‌ها، با افراد بیمارستان که صحبت می‌کردیم، می‌گفتند: انکولوژی یعنی‌چه؟ خلاصه فهمیدند تخصص سرطان را می‌گویند انکولوژی. در همان ایام، آقای دکتر بنی‌هاشم رفتند و انقلاب شد. ما ماندیم تنها، یعنی علی ماند و حوضش. در آن موقع ‌بخشی وجود داشت که مریض‌های ریوی و خونی را با‌هم یک‌جا می‌خواباندند که کار درستی نبود و نبایست این‌کار را می‌کردند. اولین کاری که کردم، این بود که این‌ها را ازهم جدا کردم. در این حین، حتی یک میکروسکوپ هم نداشتیم که تحقیق کنیم و چیزی یا علائمی ببینیم. بعد یک اتاقی را جدا کردیم و به اتاق میکروسکوپ تبدیل شد و کار تشخیص را بهبود بخشیدیم. بر زبان‌ها افتاد که اتاق را کرده میکروسکوپ، ما هم توجهی نمی‌کردیم و کارمان را پیش می‌بردیم.

 

پیوند مغز و استخوان را از کی شروع کردید؟

یواش‌یواش کار را شروع کردیم. تکامل این رشته، بدون پیوند در حقیقت کار مخدوشی است. بعد فکر کردیم که این رشته باید تکامل پیدا کند. در خارج، اولین بار یک پیوند مغز استخوان در سال ۱۹۶۸ زده شد بعد در کشورهای دیگر هم راه افتاده بود. در فکر این بودیم که پیوند را شروع کنیم که جنگ ایران و عراق شروع شد. من هم سه چهار ماهی رفتم آلمان نزد دوستان هم‌دوره‌ای‌ام. بعد از آن‌جا سال ۱۹۸۹ دوباره به سوئیس رفتم. دو سال رفتم. دوباره مثل کسی که تازه می‌خواهد دستیار بشود، با چهار نفر شروع کردیم. به این صورت که سه نفر آنجا بودند و من هم شدم نفر چهارم که راهنمایی کنیم برای این رشته چه‌کاری باید بکنیم تا پیوند را انجام دهیم. باید افرادی را از پرستار تا متخصص آزمایشگاه آموزش می‌دادیم. با دکتر عارفی در تهران تماس گرفتم و گفتم می‌توانید افرادی را برای ما بفرستید؟ ولی باید حتماً انگلیسی‌ آن‌ها خوب باشد. ایشان هم گفتند بله بله، عربی آن‌ها خوب است. فهمیدم این افرادی که می‌خواهد معرفی کند به درد ما نمی‌خورد. سوار هواپیما شدم آمدم تهران با چند نفر از نزدیک مصاحبه کردم متوجه شدم به درد این کار نمی‌خورند. آن زمان دکتر ملک‌زاده معاون آموزشی بودند. ایشان یکی از شاگردانم در شیراز بودند و من زیاد ایشان را نمی‌شناختم ولی همان زمان هم آدم عاقلی بود و این موضوعات را خوب می‌فهمید. نوشتم که من این افراد را با این مشخصات می‌خواهم و او نیز برایم نوشت که در کوتاه‌ترین زمان این افراد را آماده می‌کند و می‌فرستد. من هم سوار هواپیما شدم و به سوئیس برگشتم و آن افراد هم بعد از مدتی به سوئیس آمدند. من فوق تخصص انکولوژی بودم ولی اینجا با بخش خون و پیوند هم سرو‌کار داشتم. بلافاصله مدارکم را برای ارزیابی به اتاق نظام پزشکی سوئیس فرستادم که فوق تخصص انکولوژی و هماتولوژی به من دادند. آن‌زمان انجام هر پیوند در خارج از کشور نزدیک ۳۵۰ هزار دلار هزینه داشت. در این میان آقای دکتر شیبانی و چند نماینده مجلس خیلی کمک کردند و افتادند جلو. یک مدیرکلی هم در مجلس بود که خودش هم خیلی علاقه‌مند به این کار بود که از اول تا آخر کمک کرد و ما با شش تخت کار را شروع کردیم. آقای پروفسور گلدمن که کلیمی هم بود و بسیار علاقه‌مند بود و با هم خیلی دوست بودیم، رئیس بخش بیمارستانی در لندن بود. به من گفت: خیلی حواست جمع باشد، من موقعی که پیوند کردم، مریض پیوند اولی‌ام مرد و دومی هم مرد و من که این‌کار را شروع کردم، داشتم خودم می‌مردم. این حرفش در گوشم ماند.

وقتی آمدم اینجا، ۱۳ اسفند یک مریض و ۱۴ و ۱۵ اسفند هم یک مریض. سه مریض را من پیوند کردم که خوشبختانه طوری عمل کردم که دوتای آن‌ها تا الآن دارند زندگی می‌کنند و یکی از آن‌ها، آن‌طور که شنیدم بعد از پنج سال به‌دلیل عفونت فوت کرده است. یکی از آن دو نفر پزشک شده و دیگری الآن ۶۰ سالش هست و زندگی می‌کند. از‌آنجا کار پیوند را شروع کردیم و بعد از مدتی متوجه شدیم که کار بیماران کشورم با شش تخت راه نمی‌افتد، بعد در محوطه بیمارستان شریعتی، یک درمانگاه ساختند و کم کم توسعه یافت.

 

جایگاه مرکز تحقیقات خون و سلول‌های بنیادی از‌نظر تعداد پیوند در مقایسه با مراکز مشابه خارجی چطور است؟

اینجا را که می‌بینید، از‌نظر تعداد تخت و بیماران پیوندی یکی از بزرگ‌ترین مراکز در دنیا است. در حال حاضر۷۰ نوع بیماری را در این مرکز پیوند می‌کنیم که محلی را در دنیا با این حجم بالای پیوند سراغ نداریم. اکنون ام‌دی اندرسون آمریکا با توجه به امکانات بالایی که دارند، هرسال حدود ۸۰۰ پیوند دارند و مرکز ما در تهران سالی۴۵۰ پیوند انجام می‌دهد. اخیرا بانک اعضای پیوندی درست کرده‌ایم که در خاورمیانه منحصر‌به‌فرد است. بانک سلول‌های بنیادی غیر خویشاوند و بانک سلول‌های جفت هم درست کرده‌ایم. در حال حاضر نیز افرادی را که آموزش داده‌ایم، ۱۸ مرکز دیگر را با به‌کارگیری آن‌ها در کشور راه‌اندازی کرده‌ایم. بیمارستان طالقانی و شیراز نیز در این زمینه فعال هستند. در شهرهای دیگر مانند کرمان، خراسان، اهواز، کرمانشاه و در تهران چهار تا پنج مرکز و بیمارستان ازجمله بیمارستان‌های امام خمینی، علی‌اصغر، مفید و غیره در این زمینه فعالیت دارند. در این مرکز که اولین مرکز انکولوژی در ایران است ۳۳۲ نفر فوق تخصص تربیت‌شده‌اند که در تمام ایران مشغول خدمت هستند.

کل پیوندها در کشور، نزدیک به یک‌هزار و صد مورد در سال می‌شوند که با هشتاد میلیون جمعیت کشور و اینکه برای هر ۱۰ میلیون نفر نیاز به انجام حداقل صد تا سیصد پیوند در هر سال است، باید دو‌هزار و چهارصد پیوند در سال انجام دهیم که اکنون کمبود داریم و باید تعداد پیوند‌ها بیشتر شود. این تکنولوژی که وارد کشور شده، آموزش فوق تخصص و دستیار، آموزش دانشجو و پرستار و همه‌چیز در داخل تأمین می‌شود. پس اساس پایه آموزشی و درمانی در کشور درست‌شده است و الآن در دنیا حرف برای گفتن داریم.

 

گفته می‌شود در مورد مبارزه با سرطان یکی از کشورهای موفق دنیا هستیم؛ نظر شما درباره پیشگیری و درمان سرطان در ایران چیست؟

سرطان در تمام دنیا درحال پیشرفت است به‌خاطر مشکلاتی که در همه دنیا وجود دارد؛ مشکل فقط مملکت ما نیست. در ایران هوا و آب ما مشکل دارد. مهم‌تر ازهمه، روی محصولات کشاورزی و سم‌ها و کودهایی که مصرف می‌کنند، کنترل زیادی وجود ندارد. باید کنترل بیشتری روی هوا، آب و غذا بشود که مهم‌ترین روش پیشگیری است. این امور وظیفه وزارت بهداشت و جهاد کشاورزی است که با همکاری یکدیگر این‌کار را انجام دهند.

 

چه توصیه‌ای برای پیشگیری از سرطان دارید؟

 یکی از توصیه‌های من این است که ورزش را حتماً انجام دهند، زیرا بسیاری از کارها در ایران به‌صورت نشسته است و فعالیت جسمانی نداریم. حداقل هفته‌ای سه بار، هر بار بیشتر از ۲۰ دقیقه ورزش لازم است. نکته دیگر مصرف کم یا حذف نمک از برنامه غذایی، کاهش مصرف چربی، شکر و نشاسته است. الکل نیز در کشور ما که حتماً کم‌مصرف می‌کنند یا مصرف نمی‌کنند، زیرا الکل مضر است. هر نوع مواد دودی، مضر است. مصرف مواد دخانی و مشروبات الکلی در اروپا و آمریکا که صادر‌کننده این مواد هستند، بسیار کم شده است و منجر به کاهش سرطان‌های مرتبط با آن‌ها شده است. مردم باید در پرهیز از این عوامل سرطان‌زا جدی باشند و به سلامت خودشان توجه کافی داشته باشند.

برای خیرینی که می‌خواهند به بیماران مبتلا به سرطان کمک کنند، پیامی دارید؟

من به دولت و وزیر توصیه کردم، بیماران مبتلابه سرطان به‌صورت کامل درمان رایگان نشوند، بلکه حداقل پنج درصد هزینه گرفته شود تا بیمار بداند هزینه باید پرداخت کند تا در مورد مصرف دارو آگاهی داشته باشد و بی‌جهت به پزشک مراجعه نکند، بلکه باید امکانات درمان سرطان را افزایش دهیم. مکان‌ها و مراکز سرطان را افزایش دهیم. فوق تخصص‌ها را افزایش دهیم. امکانات در شهرستان‌ها را افزایش دهیم. هر‌چقدر این‌ها افزایش داده شود، سرویس‌هایی که به مردم داده می‌شود، بهتر خواهد شد. بنابراین خیرین باید به پژوهش بیشتر کمک کنند تا درمان بهتر شود، نه اینکه یک مریض را درمان کنند. البته این هم کار خوبی است. ولی بهتر است با کمک به مواردی که گفتم، کمک اساسی‌تری شود. مثلاً به همین مرکز تحقیقات انکولوژی می‌توانند کمک بکنند تا بتوانیم تحقیقاتمان را توسعه بدهیم.

خوشبختانه شما بسیار شاداب و سرزنده هستید راز این در چیست؟

من بسیار به کارم علاقه‌مندم، حتی مطبم را بستم. ورزش هم می‌کنم، از اسکی و شنا تا اسب‌سواری و تنیس. همیشه ساعت پنج و نیم صبح بیدارم و خیلی علاقه دارم صبح زود صدای گنجشک‌ها را بشنوم. هفته‌ای سه روز شنا می‌کنم و ساعت شش صبح در آب هستم و ساعت هفت صبح هم در همین مرکز، کارم را شروع می‌کنم. در همه دانشگاه‌ها هشت صبح، کارها شروع می‌شود ولی من به تمام دانشگاه‌های این مرکز گفته‌ام هفت صبح باید سرکارشان حاضر باشند.

 

چند فرزند دارید؟

سه فرزند دارم که هر سه خارج بودند ولی دو‌تای آن‌ها به‌خاطر من برگشته‌اند. یکی از آن‌ها در کانادا پزشکی خوانده است و در همین مرکز مشغول است ولی پسر بزرگم علاقه‌ای به پزشکی نداشت و مهندسی خواند و فوق تخصص مکانیک را از آمریکا گرفت، دخترم نیز در ونکوور کانادا ازدواج‌کرده و دندانپزشکی می‌خواند و خانمم هم همیشه ستون این خانواده بوده و هست.

این باور در عامه مردم وجود دارد که سرطان آخر خط است. نظر شما برای تغییر این ذهنیت چیست؟

اسم سرطان اصلاً غلط است. سرطان، شایع‌ترین بیماری‌هایی هستند که قابل‌درمان است، اما زمانی که بیماری‌هایی مانند قلب و کلیه را درمان می‌کنی، خوب نمی‌شوند، بلکه موقتی بهتر می‌شوند، سرطان اگر به‌موقع تشخیص داده شود تا صد درصد قابل‌درمان است. بنابراین اسم سرطان باید عوض شود. که بسته به پیشرفت سرطان، درمانش هم فرق دارد، بنابراین هر‌فردی سالیانه باید یک چکاپ کامل کند، مخصوصاً کسانی که بیمار مبتلا به سرطان در خانواده خود داشته‌اند، باید شش ماه یک‌بار آزمایش دهند.

لطفاً درباره موفقیت‌ها و ویژگی‌های مرکز پیوند، ‌کمی توضیح دهید.

وقتی‌که ما کار را در اینجا شروع کردیم، چیزی وجود نداشت که روی آن تحقیق کنیم. اما این ساختمان، اساسی شد برای پیوند و تا امروز شش هزار پیوند در آن انجام‌شده است و پرونده‌های آن مانند یک موزه زنده است که شما می‌توانید از آن استفاده کنید و تمام اطلاعات در سامانه کامپیوتری در دسترس است و از همین اطلاعات، چیزی در حدود پانصد مقاله علمی به زبان فارسی و انگلیسی منتشر‌ شده است و این موارد کار من نیست. من فقط اینجا را راه‌اندازی و راهنمایی‌ کردم و کلیه این ۳۳۲ نفر متخصص، در پیشرفت اینجا شریک بوده‌اند، تمام پرستارها، حتی کارکنان اداری اینجا در پیشرفت اینجا دخیل هستند. یکی از تحقیقات مرکز پیوند در مورد آرسنیک است که من در آمریکا با توجه به تحقیقات آن‌ها در درمان، آن را در ایران و در این مرکز به کار گرفتم. در ابتدا یک کیلو آرسنیک تهیه کردیم و آن ‌را در دانشکده داروسازی به‌صورت آمپول‌های ۱۰ میلی‌گرمی در آوردیم. برای ۱۰ مریض استفاده کردیم و در کمیته اخلاق دانشگاه هم برای آن‌ تاییدیه گرفتیم. وقتی که این درمان جواب داد، بیشتر تولید کردیم. هر جا در دنیا که می‌خواهند راجع به بیماری لوسمی حاد نوع ام۳ صحبت کنند، اول نام ایران و بیمارستان شریعتی می‌آید که برای درمانش از آرسنیک استفاده کرده است. هرچند، اول چینی‌ها درباره آن کار را شروع کردند ولی ما خیلی ساده فکر کردیم و گفتیم چرا برای بار دوم و سوم از آن استفاده کنیم و چرا اولین نباشیم؟ راجع به پیوند هم که صدها مقاله داده‌ایم. نزدیک ۴۰ پی‌اچ‌دی اینجا کار می‌کردند که الآن ۱۳ نفر هستند، از لیسانس تا فوق‌لیسانس و پی‌اچ‌دی اینجا تحصیل می‌کنند. اینجا چهار ساختمان ساخته شده یا درحال تأسیس است که پول آن‌را خودم شخصاً تأمین کرده‌ام و ارتباطی به دانشگاه ندارد و از بعضی خیرین و دولت هم کمک گرفتم و ساختم که یکی از آن‌ها، بانک سلول‌های بنیادی است. یکی ‌هم سلول درمانی است و دو‌تای دیگر هم در حال ساخت و تجهیز است و خیرینی که می‌خواهند کمک کنند، می‌توانند بیایند کمک کنند و این بهتر است چون به پیشرفت علم کمک می‌کنند و مردم استفاده درمانی بهتری می‌برند. در مورد تالاسمی، بزرگ‌ترین مرکز درمان تالاسمی دنیا هستیم و کسی بالاتر از ما برای پیوند تالاسمی در دنیا نیست. هشتصد و سه پیوند تالاسمی ماژور داشته‌ایم، افرادی را که حتی بچه‌دار نمی‌شدند و الآن، هم درمان و هم بچه‌دار شده‌اند.

 

شما به‌عنوان محقق برتر شناخته‌شده‌اید، از این تجربه‌ برایمان بگویید و درباره آدم‌هایی که در عکس‌ها، کنار شما دیده می‌شوند.

آن تصویر مربوط به پروفسور نیدر ویزر است، ایشان عنوان «رئیس پیوند دنیا» را دارند. من یکی از مؤثرترین کسانی بودم که باعث شد ایشان رئیس مرکز پیوند دنیا شوند. چون آمریکایی‌ها می‌خواستند به این پست برسند ولی من، سوئیسی‌ها، آلمانی‌ها و ژاپنی‌ها باهم هماهنگ کردیم که ایشان رئیس پیوند دنیا بشوند، که مربوط می‌شود به سال ۲۰۱۰ که پنج نفر در «وین» جایزه گرفتند که یکی از آن‌ها من بودم. به‌این‌ترتیب که وقتی من در آنجا شرکت کردم، یکی از آن‌ها نزد من آمد و گفت که شما انتخاب‌شده‌اید، فقط خواهش می‌کنم اگر می‌شود یک کراوات بزنید، البته بعضی وقت‌ها کراوات می‌زدم ولی چون خوشم نمی‌آمد، همیشه استفاده نمی‌کردم و خودش یک کراوات آورد و برای من زدند. سال ۲۰۱۰ در جامعه پیوند اروپا که سالانه در «وین» تشکیل می‌شود، آقای پروفسور بونون از آمریکا و من از ایران بودم و معلم من، پروفسور گراتول از سوئیس، نفر سوم و چهارمین نفر از مونیخ آلمان بود که روشی را بنام دی ال آ ابداع کرده بود؛ روشی‌که لنفوسیت‌ها را به بدن بزنند که بدن تقویت شود، تا نگذارد بیماری پیشرفت کند، یک نفر هم از هلند بود.

 برنامه سال  ۲۰۱۲ آن نیز در آمریکا برگزار شد و مسئول علمی پیوند بین‌المللی به خانه من تلفن زدند و گفتند ما یک خبر خوب و یک خبر بد برای شما داریم. خبر خوب این‌که شما برای سال ۲۰۱۲ به‌عنوان بهترین محقق پیوند دنیا انتخاب‌شده‌اید، تعجب کردم که با توجه به رابطه بد و تحریم‌هایی که با آمریکا داریم چطور انتخاب‌شده‌ام. تشکر کردم و ادامه داد خب حالا خبر بد اینکه ما پول این جایزه، هتل و هواپیما را به‌خاطر تحریم‌ها نمی‌توانیم به شما پرداخت کنیم. برای من زیاد مهم نبود، فقط آن تندیس و نمادش مهم بود و در همان حال گفتم پس پولش را هم می‌بخشم به مرکز پیوند بین‌المللی گفتند ما باید راجع به این پیشنهاد شما بپرسیم و خبرتان می‌کنیم. بعد از یک هفته خبر دادند که شما هنوز این جایزه را نگرفته‌ای که ببخشی و موضوع هم منتفی شد. موقعی که برای گرفتن جایزه وارد سن‌دیگو شدم، یک عکس بزرگ از من زده بودند و عده زیادی از ایرانی‌ها هم که در آنجا بودند و خبر را از اینترنت و جاهای دیگر شنیده بودند، با خوشحالی آمده  بودند که ببینند یک نفر ایرانی چنین موفقیتی کسب کرده است. روزی هم که سخنرانی کردم، سه تا چهارهزار‌نفر حضور داشتند.

جناب استاد  قوام زاده، از وقتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. مردم و بیماران به وجود دانشمندان فرهیخته‌ای مثل شما افتخار می‌کنند. امیدواریم پزشکان جوان هم از شما الگو بگیرند و برای ارتقاء درمان بیماران مبتلا‌ به سرطان در کشور تلاش کنند. برای شما طول عمر با برکت آرزومندیم و امیدواریم بیماران مبتلا‌به سرطان بیش از پیش از خدماتی که شما انجام داده‌اید بهره‌مند شوند.

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

12 − 5 =