تورنتو/کانادا
تابوی «سخن گفتن از سرطان» را بشکنیم
سخن گفتن از سرطان، بهخصوص اگر بهنوعی درگیر آن باشیم، هرگز و برای هیچکس آسان نبوده و نیست. ابتلای به سرطان نهتنها در فرهنگ ما، که در بسیاری از فرهنگهای چهارگوشه جهان، به داغی میماند که گویا باید از همه، حتی نزدیکترینها، پنهان کرد. متأسفانه بسیاری از تجربه کنندگان، درگیر شدن خود با سرطان را به عوامل نادیدنی و غیرقابل توضیحی مانند گناه یا کوتاهی در مراقبت از سلامتی خود (اگر فلان چیز را خورده/نخورده بودم یا، فیالمثل، ورزش کرده بودم اینطور نمیشد) نسبت میدهند. عواملی که نهتنها ارتباط روشن، منطقی و علمی با سرطان ندارند، بلکه فکر کردن به آنها هیچ کمکی به بهبود شرایط جسمی و روحی فرد درگیر نمیکند.
از سوی دیگر، بعضی دوستان و اطرافیان نیز خود را کنار میکشند، و اگر به دلیل ارتباط نزدیک نتوانند از صفحه روزگار فرد مبتلا محو شوند، مطابق یک قانون نانوشته، سخن گفتن از سرطان را برای خود و فرد مبتلا ممنوع میکنند. دوستان دیگر تلفن نمیزنند. برادر دیگر سری نمیزند، خواهر به مکالمه تلفنی کوتاه بسنده میکند و… هرچند این رفتارها نامهربانانه و غیردوستانه به نظر میرسند، باید در نظر داشت که آن دوست و عزیزی که ناگهان محوشده یا حضور خود را به حداقل رسانده درواقع اصلاً نمیداند چه بگوید. سخن گفتن در باب سرطان برای او همانقدر تابو است که برای فرد مبتلا. حتی گاهی دوست دارد کمکی بکند ولی نمیداند چهکاری از دستش ساخته است و به همین خاطر ممکن است خودش را سرزنش کند. در این موارد سکوت در مورد سرطان مکانیسمی است که آن دوست و عزیز از خودش در وضعیت ناتوانی در کمک کردن، محافظت میکند.
واقعیت این است که سخن نگفتن از سرطان فرد مبتلا را از حمایت روحی و معنوی اطرافیان محروم میکند؟ او در خود فرو میرود و گاهی به ورطه افسردگی بالینی در میغلتد. سخن نگفتن و انکار کردن ذهنی همچنین باعث میشود که فرد از وجود خدمات جانبی و حمایتی پیرامون خود بیخبر بماند و در عین نیاز شدید از آنها محروم شود.
و اما در مورد اطرافیان، شاید بتوان گفت بهترین کسی که میتواند دوروبریها را در مورد برخورد با سرطان تربیت کند خود فرد تجربه کننده است. خوب است اطرافیان بدانند که از آنها انتظار هیچ کار خاص و معجزهای نمیرود. بیمار تحت نظر پزشک است، مراحل درمان را طی میکند و یا طی کرده، و ممکن است در حال استفاده از خدمات جانبی نیز باشد. در این میان نقش همسر، فرزندان و خانواده میتواند این باشد که حال فرد تجربه کننده را درک کرده، در موقع ضعف جسمی ناشی از درمان از او مراقبت و همچنین انتظارات خودشان را از او مدیریت کنند. در یککلام، فضایی ایجاد کنند که نیازی به چشمپوشی و انکار نباشد. بهترین کاری که دوستان میتوانند بکنند این است که همچنان دوست بمانند، به روال سابق، ارتباط تلفنی و حضوری را حفظ کنند، و آنها هم فضایی ایجاد کنند که فرد تجربه کننده سرطان احساس کند اگر سلامتیاش تحت تأثیر قرارگرفته، در عوض دوستیها و روابطش همچنان باقی است و بلکه گرمتر و مفیدتر و پویاتر هم شده است. همین «بودن» در کنار فرد تجربه کننده سرطان، بهترین راه بجا آوردن شرط دوستی و همراهی است.
واقعیت این است که پیشرفتهای شگرف علمی در تشخیص، درمان و مراقبتهای مربوط به سرطان، باعث شده که در بسیاری از منابع، سرطان را دیگر نه یک بیماری الزاماً کشنده، بلکه در شمار بیماریهای مزمن طبقهبندی کنند، بهخصوص که بسیاری از اشکال سرطان امروزه قابلدرمان است. این بدان معنی است فردی که سرطان را تجربه میکند با دریافت خدمات پزشکی و مراقبتی میتواند زندگی نسبتاً نرمال، خلاق و تا حد زیادی لذتبخش و معنیدار داشته باشد. همه این واقعیتها در کنار برخورد باز و پویا با سرطان بهتدریج و در طول زمان باعث خواهد شد که تابوی سرطان شکسته شود و تجربه سرطان، دیگر با سرافکندگی و پنهانکاری همراه نباشد. هرچه در مورد سرطان بیشتر بگوییم، بیشتر یاد میگیریم، بیشتر یاد میدهیم، زودتر به زندگی مفید و معنیدار بازمیگردیم و همچنین به دیگران کمک میکنیم که به ما کمک کنند.
1 دیدگاه. Leave new
بسیار ظریف و بدون حاشیه به مورد بحث پرداخته شده بود .به عنوان کسی که در گیر این بیماری بودم ،حضور اطرافیانم در بهبودم نقشی بس مهم را داشته .