چهره به چهره
محمود مختاریان – صادق شاهیان نطنزی
دکتر محمدرضا قوام نصیری رئیس انجمن رادیوتراپی و آنکولوژی ایران از دستاوردهای 40 سال پزشکی خود میگوید
ترجیح دادم در ایران بمانم و خدمتگزار مردم باشم
نه مشهدیام نه تهرانی، خدمتگزار ملت سربلند ایران هستم
این بار سراغ یکی از پزشکان که در حال حاضر رئیس انجمن رادیوتراپی و آنکولوژی ایران میرویم، استادی که تحصیلاتش را در کالج سلطنتی لندن فرا گرفت و امام خمینی (ره)، سریترین بیمارش بود. دکتر محمدرضا قوام نصیری در گفتگو با سروش شمس، مطالب جالبی را در میان گذاشت.
انگیزه شما در ارتباط با انتخاب رشته پزشکی چه بود؟
خوشحالم که در خدمت شما و همکاران محترمتان در مجموعه خیریه شمس هستم.
عوامل پزشک شدن من یکی تقدیر است و دیگری خانواده. از علتهای دیگر، تا آنجایی که به یاد دارم خواسته مادر مرحومم بود که من پزشک بشوم.
مادرم همیشه حرفش با مرحوم پدرم این بود که حداقل چهار نسل است که اکثر فرزندان ارشد خانواده که پسر هم بودند پزشکی خواندند و فرزند ارشد ما (محمدرضا) شایسته است همانند شما و پدر گرامیتان حرفه پزشکی را دنبال کند.
در نسلهای قبل از ما زمانی که پدر بزرگم در تربت حیدریه طبابت میکردند، لقب قوام الاطباء به ایشان داده شده بود. سابقه خانوادگی عامل مهمی بود ولی علاقه خودم نیز بیتأثیر نبوده است.
شما تحصیلات پزشکی را از کجا شروع کردید؟
پزشکی را در دانشکده پزشکی مشهد سال 1342 آغاز کردم و در 1349 از این دانشکده فارغالتحصیل شدم و زمانی که درسم تمام شد، وارد سپاه بهداشت شدم و دو سال خدمت سربازی را در سپاه بهداشت طی کردم که آن زمان همه مقاطع آن برحسب تحصیلات بود و به قول معروف به ما که پزشکی خوانده بودیم به گروه دو ستارهای معروف بودیم (ستوان یکم) و در آبان ماه سال 51 برای دوره تخصصی عازم انگلیس شدم.
شما پس از اتمام تحصیلات انگیزهای برای ماندن در انگلستان نداشتید؟
نسبت به مدرک و سالهایی که در آنجا حضور داشتم پوزیشنهای خوبی را توانستم کسب کنم.
دیپلم تخصصی خود را از کالج سلطنتی انگلستان (در مقایسه با قسمتهای دیگر بریتانیای کبیر مثل ایرلند و ولز مشکلتر بود) گرفتم و توانستم در دو مرکز بزرگ انگلیس در لندن کار کنم. در بیمارستان رویال مارزدن که مرجع سرطان اروپا بود به عنوان (Registrar) مشغول کار شوم، همچنین توانستم در بیمارستان چرینگ کراس که جدیدترین بیمارستان وقت آن زمان بود و در 14 طبقه ساخته شده بود، حدود چهار سال مشغول به کار شوم.
من در چرینگ کراس در موقعیتRegistrar که واژه معادل آن از نظر هیئت علمی ما استادیار است شروع بهکار کردم و بعد توانستم پوزیشن Senior Registrar را -که از نظر علمی شبیه دانشیاری (ایران) است- کسب کنم.
سال آخر بهجای یکی از همکاران که سفرهای مطالعاتی میرفت و توانسته بود به پوزیشن consultant یعنی کسی که مجوز درمان را گرفته است برسد، فعالیت خودم را در موقعیت جدید (consultant) ادامه دادم. البته با حقوق نسبتاً زیاد. چرا که در سال 1975 میلادی که بیشترین میزان حقوق 280 پوند بود من با این موقعیت جدید 450 پوند میگرفتم که در آن زمان مبلغ چشمگیری بود.
مهمتر از همه، این که توانستم سال آخر که حدود یکسال و شش ماه از فارغ التحصیلی من میگذشت، با پیشنهاد فلوشیپ طرح تحقیقاتی نوترونتراپی در (London Hospital) مواجه شوم.
با توجه به حضور 18 انگلیسی و سه غیرانگلیسی که در مجموع 21 نفر میشدیم، برای این موقعیت تقاضا دادم که خوشبختانه موقعیت فلوشیپ نوترونتراپی نصیب من شد.
مرا در حضور پرسنل و اساتید بخش که حدود 28 نفر بودند، برای پوزیشن طرح نوترونتراپی که در آن زمان طرح بسیار مهم و تازهای از نظر علم پزشکی بود معرفی کردند.
در همین زمان چون بورسیه دانشگاه بودم و مرحوم پدرم معاون اداری مالی دانشگاه بودند، به من تکلیف کردند برگردم به ایران و بدهی معنوی خود را به کشور پرداخت کنم و من به خاطر تعصب ملی و احترام به گفته پدرم بود که از استاد خودم در لندن اجازه گرفتم. او با اکراه موافقت کرد و من قول دادم دو الی سه هفته بعد به انگلستان مراجعت کنم.
زمانی که من به ایران بازگشتم کشور در آستانه انقلاب بود و بعد از مدت کوتاهی اتفاقات مربوط به شروع انقلاب آغاز شد و نهایتاً فرودگاه مهرآباد بسته شد که باعث ماندگاری من در ایران شد! تنها تأسف من بهخاطر به پایان نرساندن آن طرح ارزشمند بود و اگر میرفتم آن را انجام میدادم، باز به ایران بر میگشتم.
خیلیها گلایه میکنند که در ایران شرایط تحقیقاتی وجود ندارد و در اروپا، آمریکا و کشورهای پیشرفته دنیا امکانات فراوانی فراهم است. به نظر من، انجام کار تحقیقاتی در مرکز پیشرفته آنچنان سختی ندارد چون همه امکانات فراهم هستند بلکه در شرایط سخت کار مفید انجام دادن و به ثمررساندن لذت بخشتر خواهد بود.
من در ایران ابتداییترین تا انتهاییترین کارها را خودم انجام دادهام و خدارا شاکر هستم در این مدت حدودا 40 سال، دستاوردهایی را داشتهام که شخصاً راضی هستم.
اطمینان دارم اگر در انگلستان میماندم، در جایگاه علمی خوبی قرار میگرفتم چون تمامی همدورهایهای من در موسسههای علمی بزرگ مسئول و مشغول به کار هستند ولی من ترجیح دادم در کشور بمانم و دستاوردهای خودم را در اختیار ملت خودم قرار دهم.
در مورد فعالیتهای علمی خودتان در انگلستان گفتید، حالا بفرمایید در ایران در مدت نزدیک به 40 سال چه نکات برجسته علمی میتوانید بیان کنید؟
به طور خیلی خلاصه عرض میکنم که فعالیتهای علمی و عملی من ارائه 48 سخنرانی علمی در مجامع علمی داخلی و خارج از کشور، 34 نگارش مقالات علمی در زمینه سرطان که در مجلات داخل و خارج کشور به چاپ رسیده، تألیف و ترجمه هشت کتاب در مورد سرطان و رادیوبیولوژی، 49 پایان نامه برای دانشجویان پزشکی و دستیاران تخصصی رادیوتراپی انکولوژی، 38 طرح تحقیقاتی و پژوهشی راجع به مطالب علمی و عملی جدید در انواع سرطان، ایجاد مرکز تحقیقات سرطان در دانشگاه علوم پزشکی مشهد در سال 1385، ایجاد بخش رادیوتراپی انکولوژی مجهز به دستگاه های رادیوتراپی شتاب دهنده خطی در بیمارستان امام رضا(ع) مشهد.
یک سوال مهم اینکه از ابتدا فعالیتهای آموزشی و علمی در داخل کشور نتیجه فعالیت شما در تربیت جوانان ما برای هدایت و ادامه راهی که شروع کردید چگونه بوده، و آیا شما از این نتیجه راضی هستید؟
بسیار سوال مهمیست چون اگر شخصی در جایگاه علمی بخواهد شاگردانش در جایگاه مناسبی قرار گیرند باید مدیریت شایستهای شامل جزئیات مادی و معنوی اعمال کند که کار مشکل ولی برجستهای خواهد بود یعنی گذشت از تعلقات دنیوی مثل جاهطلبی و پول پرستی. خوشحال هستم که میبینم نتیجه زحماتم بسیار خوب ثمر داده (از نظر خودم) و به لطف خداوند مشهد در این زمینه در بالاترین و کاملترین موقعیت در کشور قرار گرفته چون:
در مدت بیش از 20 سال توانستهایم متخصصان انکولوژی در جایگاه بسیار شایسته چه از نظر علمی و چه از نظر عملی تربیت کنیم که خوشبختانه علاوه بر مشهد در اکثر استانهای کشور در خدمت بیماران نیازمند و دانشجویان جدید انجام وظیفه میکنند. تعداد این عزیزان متجاوز از 40 نفر است که بعضی حتی تا موقعیت علمی استاد تمامی در دانشگاه رسیدهاند و تعدادی هم عهدهدار مسئولیت در مراکز علمی هستند.
چرا شما در مشهد ماندید؟
من بخاطر دین و نسبت به هم ولایتیهایم و تعصب، در مشهد مقدس ساکن شدم ولی امروز من نه تهرانی هستم، نه مشهدی، بلکه یک ایرانی هستم و هدفم خدمت به ملت سربلند ایران است.
بیمارستان امید در مشهد بهعنوان مرکز سرطان، یادگار بسیار ارزشمندی است از مرحوم آقای احمد خیامی که پس از شروع انقلاب ایشان به آمریکا رفت. خیامی در زمان اقامت در ایران، در انجام کارهای خیر زیادی پیشقدم بود.
آقای خیامی ابتدا یک درمانگاه سرپایی سرطان در مشهد راهاندازی کردند که در این درمانگاه خدمات پزشکی برای بیماران بهصورت رایگان ارائه میشد، دلیل اینکه مادر ایشان قبلاً مبتلا به سرطان معده شده بود و بر اثر همین بیماری فوت کرده بودند، لذا آقای خیامی تصمیم گرفته بودند تا آنجایی که در توان دارد، بهترین برنامهریزی را برای درمان بیماران مبتلا به سرطان انجام دهد که در نهایت ابتدا این درمانگاه خیریه به نام حضرت رضا(ع) تأسیس شد تا بیماران بهصورت سرپایی درمان شوند.
زمان اقامت در لندن که دوره تخصص خود را میگذراندم، آقای دکتر فریدون شاملو استاد ارولوژی که از خانواده محترم آقای خیامی بودند با اینجانب ملاقات کردند و گفتند آقای خیامی مرکزی برای درمان بیماران مبتلا به سرطان راهاندازی کرده و من با توجه به شناختی که از شما دارم، شما را بهعنوان پزشک درمانگر مسئول پیشنهاد دادم چون آقای خیامی نظرش بر این است که در ایران این کار بر مبنای دیسیپلین انگلیسی طراحی شود و من قبول کردم.
دکتر اتکینسون فردی بود که در رویال مارزدن هاسپیتال با موقعیت senior Registrar فعالیت میکرد که با توجه به شناخت از این فرد میتوانم بگویم اخلاق ویژهای داشت و روحیه او را مناسبتر از سایرین برای این موقعیت دیدم. ایشان پیشنهاد من را قبول کرد و گفت ضمن تمایل بر این کار، نیاز است افرادی که با من در رویال مارزدن فعالیت میکنند (فیزیسیست و تکنسین رادیوتراپی) همراه من باشند و میتوانیم دکترهای ایرانی را نیز آموزش دهیم.
آیا آقای خیامی میخواست به مشهد بیاید؟
بله، ولی انجام امور مربوط به درمانگاه رضا(ع) با مسئولیت محروم حاج آقا رضا خیامی پیگیری میشد تا پزشک انگلیسی و تکنسین انگلیسی همگی در آنجا حضور یابند و یک مرکز مفید ایجاد کنند.
دکتر اتکینسون چندین سال در این مرکز فعالیت کرد پس از رفتن او، دکتر کراس از رویال مارزدن از لندن آمد و بعد از رفتن این دکتر انگلیسی، پزشکانی از هند و پاکستان به مرکز درمانی رضا(ع) آمدند و امروز نیز پزشکان مجرب ایرانی و توانمند در حال فعالیت و معالجه بیماران مبتلا به سرطان هستند.
در این 40 سال اتفاقهای مهمی برای شما افتاد، چهشد که بر بالین امام خمینی (ره) رفتید؟
روز سهشنبهای بود، در بیمارستان امید مشهد بودم.
آقای دکتر عبداله بهرامی که آن زمان رئیس دانشگاه مشهد بودند روز سهشنبه به من زنگ زدند و گفتند شما قرار است که به تهران بروید.
من در پاسخ به این مطلب گفتم «چه خبر است به چه علت باید به تهران بروم»؟
دکتر بهرامی گفتند که علت را در تهران به شما میگویم، در این مورد با هیچکس صحبت نکنید.
اگرچه دوستی نزدیکی با جناب دکتر بهرامی داشتم، پیشنهاد ایشان را رد کردم ولی در ادامه تأکید کردند که شما نمیتوانید این پیشنهاد را رد کنید و من نیز نمیتوانم علت رفتن شما به تهران را بیان کنم.
من در اتاقهای بیمارستان مشغول ویزیت و معاینه بیماران بودم که حدود نیم ساعت بعد از تلفن آقای دکتر بهرامی تلفن بیمارستان زنگ خورد که آقای دکتر فریدون نوحی (رئیس کنونی بخش قلب بیمارستان شهید رجایی) به من گفتند جهت انجام کار ضروری به تهران میآیید. که در جواب به ایشان گفتم آقای دکتر بهرامی نیم ساعت قبل با من در این باره صحبت کرد.
آقای دکتر نوحی گفتند: دکتر بهرامی نیز در تهران هستند و زمانی که آمدید در مورد علت سفر به تهران توضیحات لازم را میدهیم.
نگرانی من بیشتر شد و حدود نیمساعت بعد از دفتر مرحوم آیت اله طبسی با من تماس گرفتند و پس از احوالپرسی گفتند: مطلع شدیم شما عازم تهران هستید. با توجه به تأکید آقای دکتر نوحی و دکتر بهرامی که گفته بودند در خصوص این موضوع با کسی صحبت نشود، در جواب آیت اله طبسی ابراز بیاطلاعی کردم و هرچقدر ایشان گفتند مگر با شما تماس نگرفتند، من چیزی نگفتم.
در پاسخ این جواب، آیت اله طبسی گفتند: من مجدد با شما تماس خواهم گرفت.
پس از گذشت یک ربع از دفتر آیت اله طبسی مجدد تماس گرفتند و ایشان با تبریک به من اظهار داشتند برای ما باعث افتخار است که شما به خدمت حضرت امام خمینی (ره) مشرف میشوید و من متوجه شدم که امام خمینی (ره) احتمالاً دچار بیماری شدهاند که مشورت من ضروری است.
آیت اله طبسی گفتند بلیت سفر شما به تهران آمده است و پرواز شما امروز انجام میشود.
من رفتم منزل و وسایل خودم را جمع کردم و درحال بستن ساک بودم که خانمم پرسید که کجا داری میروی؟ مگر چه اتفاقی افتاده؟ مانده بودم به او چه بگویم. کار به گریه کشید و ایشان گفتند «شما مرا محرم نمیدانی»… گفتم نمیتوانم بگویم. گفتم قول بده و به جدم قسم بخور. دیدم دارد گریه میکند. قضیه پیچیده شده بود. گفتم میروم تهران خدمت حضرت امام. گفت شما؟ گفتم بله.
من راهی تهران شدم در مهرآباد چند تن از برادران پاسدار منتظر من بودند و مرا با اتومبیل مخصوص به جماران بردند. وقتی رسیدیم آقایان دکتر سید حسن عارفی، دکتر ایرج فاضل، دکتر سبط الشیخ انصاری و چند نفر دیگر و بعد هم خدا رحمت کند حاج احمد آقا تشریف آوردند و صحبت کردیم.
اولین بار امام (ره) را کی دیدید؟
همان روز ورود ایشان، من به همراه آقای دکتر فاضل حضرت امام خمینی (ره) را دیدم و ایشان با یک چهره باز و مهربان بدون آنکه شبیه مریض باشند دیدار کردیم.
دکتر فاضل که قبلاً در خصوص من با امام صحبت کرده بود از ایشان اجازه معاینه گرفت.
امام اجازه دادند و ایشان را معاینه کردم. بعد با دکتر فاضل از خدمت ایشان مرخص شدیم و من به دکتر فاضل گفتم اینهمه دکتر توانمند در تهران هست چرا من انتخاب شدم.
او بدون بیان علت از من پرسید که شدت بیماری امام چقدر است؟ که من در پاسخ گفتم پس از اتمام مشورت، مشخص میشود.
شما در خانه امام مستقر بودید؟
بله محدوده منزل امام و در محلی که برای برنامههای درمان و پیگیری ایشان ساختهشده بود مستقر شدیم.
من به دکتر فاضل لیستی از آزمایشهای مورد نیاز برای تشخیص نهایی و درمان کامل را بیان کردم تا بتوانیم بهتر درمان را انجام دهیم.
به دکتر فاضل گفتم: این مسئولیت سنگینی است و پیشنهاد میکنم آقای دکتر دهشیری نیز تشریف بیاورند تا مشورتی داشته باشیم.
فردای آن روز، با آقای دکتر دهشیری، حضرت امام خمینی (ره) را معاینه کردیم و پس از بررسی آزمایشها و انجام مشاوره، برنامهریزی مناسب جهت شروع درمان کامل شد.
خبر فوت امام خمینی (ه) چطور به شما رسید؟
من برگشته بودم مشهد قرار بود بعداز ظهر همان روز به تهران برگردم.
فکر کنم ساعت هفت صبح بود در بلوار باهنر (دانشگاه) درحال رانندگی بودم که صدای آقای حیاتی را از رادیو شنیدم «انّا للّه و انّا الیه راجعون». این را که گفت فهمیدم اتفاق ناگوار افتاده است. ماشین را کنار کشیدم و حالم دگرگون شد.
آقای دکتر شما چه توصیههایی برای خیریه شمس دارید؟
من معتقدم دانشگاه و مراکز دولتی بهتنهایی نمیتوانند بحث سرطان را پیش ببرند بلکه باید سازمان دیگری همانند خیریه، همراه با دانشگاه و تشکیلات دانشگاهی باشد تا بیماران مبتلا به سرطان دغدغههای کمتری برای درمان داشته باشند. خیریه شمس هم باید در همین مسیر و طریقت گام بردارد و با مراکز علمی سرطان هماهنگی کامل داشته باشد. علاوه بر این، ضروریست تماس با انجمنهای علمی سرطان در دستور کار خیریه شمس قرار گیرد تا از رهنمودهای مؤثر آن بهرهمند شوند.
هماکنون وضعیت درمان سرطان را در کشور چگونه میبینید؟
بهطور کلی روند درمان مبتلایان به سرطان در کشور نسبتاً شرایط خوبی دارد اما یک ضعفی از نظر وجود دستگاههای جدید رادیوتراپی در کشور موجود است (در مقایسه با کشورهای پیشرفته دنیا).
در حال حاضر ایران از نظر پزشکان درمانگر سرطان، چه از نظر علمی و عملی در جهان جایگاه خوبی قرار دارد.
مردم ما باید برای پیگیری سلامت خود فقط به مراکز تحقیقات سرطان مراجعه کنند و فقط نکات پزشکی را از روابط عمومی این مراکز دنبال کنند.