دکتر فهیمه فرخ نیا متخصص بیهوشی انستیتو کانسر بیمارستان امام خمینی، خودم را وقف سلامتی بیماران کردم

محمود مختاریان

صادق شاهیان نطنزی

نازنین جوادیه

دکتر فهیمه فرخ‌نیا متخصص بیهوشی انستیتو کانسر در بیمارستان امام خمینی پس از گذراندن بخشی از دوران تخصص در رشته بیهوشی در لندن، دوری از وطن را تاب نیاورد و به ایران بازگشت و ادامه دوران تخصص را در بیمارستان امام خمینی دانشگاه تهران گذرانده و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران و سپس رئیس بخش آی‌سی‌یو انستیتو کانسر ایران شد. او پزشکی صبور، مهربان، دلسوز، مردم‌دار و خدمتگزار واقعی بیماران مبتلا به سرطان است.

جمعه 21 دی‌ماه سال 1324 در تهران چشم به جهان گشودم. دوران کودکی را در رفاه و آسایش سپری کرده، کلاس اول ابتدایی را در کرمانشاه گذارنده و پنج سال بعد را در تهران در مدرسه بزرگمهر به پایان رساندم. مادر و پدرم اصالتاً کرمانشاهی بودند. پدرم نظامی بود و به دلیل شغل ایشان، دوران تحصیل را در شهرهای مختلف سپری کردم. دبیرستان را در هدف شماره دو دختران تهران شروع کرده و اواخر سال ششم دبیرستان را در کرمانشاه به پایان رسانده و شاگرد اول آن منطقه شدم. سال 1343 برای اولین بار در ایران کنکور به صورت سراسری برگزار شد. من در 28 تیرماه سال 1343 در دانشگاه تهران با رتبه 86 قبول شدم. دوران دانشگاه را در فضایی آرام سپری کرده و در تیر ماه 1350 با معدل 48/3 از 4 فارغ‌التحصیل شدم. سپس برای ادامه تحصیل و گذراندن دوران تخصص به لندن رفتم.  علاقه بسیار به رشته جراحی داشتم اما با توجه به شرایط آن زمان و راهنمایی دکتر کیافر که استاد دانشگاه تهران و پزشک خانوادگی بودند، رشته بیهوشی را انتخاب و در دانشگاه لندن در بیمارستان Montvernan  در شمال لندن مشغول به کار شدم. با توجه به اینکه  اساتید در طی   دوران رزیدنتی رضایت کامل علمی و اخلاقی از اینجانب داشتند، در مصاحبه، شغل یکساله به من دادند و طبق قانون آن زمان، این شرایط معمول نبود. اما به دلیل تحمل نداشتن دوری از وطن، به ایران بازگشتم و ادامه دوران تخصص را در بیمارستان امام خمینی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران سپری کردم. سال 1355 در امتحان بورد تخصص با رتبه اول قبول شدم. در آن زمان در مورد انتخاب محل کار با پدرم مشورت کردم و پیشنهاد دادند که می‌توانی به بخش خصوصی رفته و درآمد کافی داشته و یا اینکه به دانشگاه رفته و با کمک به بیماران کم‌بضاعت در جریان پیشرفت‌های علمی رشته خود قرار داشته باشی. به دلیل کارنامه پربار به‌عنوان هیئت علمی دانشگاه پذیرفته شدم و در اردیبهشت 1356 به‌عنوان استادیار در بخش قلب بیمارستان هزار تختخوابی مشغول به‌کار شدم. بعد از یک‌سال به انستیتو کانسر منتقل شدم و تا پایان دوران خدمت در این مرکز مشغول به کار بودم. در این دوران، به مدت 10 سال  ریاست آی سی یو انستیتو کانسر را به‌عده داشتم و تمام وقت در خدمت دانشگاه بوده و به هدفی که خدمت به بیماران نیازمند بود، رسیدم و  در مهر ماه 1391 بعد از حدود 36 سال خدمت، به افتخار بازنشستگی نائل شدم.

ثمره زندگی من به غیر از کار علمی، یک دختر به نام «نازنین عندلیب» است که کارشناسی و کارشناسی ارشد را در دانشگاه تهران، پردیس علوم و دوره دکتری را رشته بیولوژی سلولی –مولکولی در دانشگاه فردوسی مشهد گذرانده است و هم اکنون در دانشکده زیست شناسی دانشگاه تهران مشغول به‌کار است.

بخشی از سابقه کار شما به سال‌های دفاع مقدس، مربوط می‌شود. شنیده ایم در لحظات بمباران هم به کار خود ادامه می‌دادید.

بله. اولین مجروح جنگی را من بیهوش کردم. در شهریور 1357 فرودگاه مهرآباد را بمباران کردند و بیماران را به بیمارستان امام خمینی آوردند. من در آن روز کشیک بودم.

خاطره دیگر آن زمان مربوط به روزی است که موشک صدام به شمال بیمارستان و انستیتو کانسر زده شد و تمام شیشه‌های اتاق عمل شکست، ولی با این حال تمام پرسنل به کار خود ادامه داده و بیمار را با موفقیت به بخش منتقل کردیم.

رابطه شما با بیماران چطور بود؟

رابطه خوب و صمیمانه‌ای با بیماران داشتم. به‌طوری که یکی از بیماران به پاس قدردانی شعری در وصف من سرود که با این بیت شروع می‌شد:

«خواهرم فرخ نیا بر تو سلام، صد درودم بر تو باد از هر کلام»

این غزل به‌عنوان یکی از خاطرات من در زمان کار است.

من همیشه به رزیدنت‌ها این نکته را یادآوری می‌کردم، بیماری که روی تخت عمل است، مانند بستگان درجه یک ما هست و باید بهترین رفتار و برخورد را با او داشته باشیم.

بهترین و بدترین خاطره شما در مدتی که در بخش کانسر بودید چه بود؟

بدترین خاطره زمانی بود که بیماران فوت می‌کردند و بهترین خاطره برای هر پزشکی مشاهده سلامت و بهبود بیمار است.

از اساتید خود یاد کنید.

از اساتید بیهوشی، مرحوم دکتر محمد اسماعیل تشید، خانم دکتر بهدخت سمیعیان(اسکوئی)، خانم دکتر دهش (جزنی)، آقای دکتر صمیمی، خانم دکتر هما نصیرپور، دکتر سید عباس صادقی و از همکاران بسیار خوب بیهوشی، دکتر زاهد حسین خان، خانم دکتر قاضی سعیدی، خانم دکتر قره باغیان و آقای دکتر مقصودلو و دیگر همکاران عزیز می‌توانم نام ببرم.

از اساتید جراحی پیشکسوت،  مرحوم دکتر کاظم اسکوئی، دکتر امان الله کیهانی، دکتر مرتضی عطری، مرحوم آقای دکتر ولی‌زاده، آقای دکتر محتشم نوری و اساتید حاضر خانم دکتر رامش عمرانی‌پور، دکتر محمد علی محققی، آقای دکتر خردمند ، آقای دکتر میر، آقای دکتر دریایی، دکتر ایرج حریرچی، آقای دکتر معماری، دکتر حبیب اله محمود زاده و آقای  دکتر فائزی پور و همکاران عزیز دیگر که همیشه خاطرات بسیار خوبی از همکاری با آن‌ها دارم و واقعاً همگی با آخرین تحقیقات و پژوهش‌های دنیا با جان و دل در خدمت بیماران بودند، که با داشتن چنین همکارانی موفق به نگارش سه کتاب به نام‌های: بیحسی نخاعی و اپیدورال، بیهوشی در جراحی چشم، درمان درد در سرطان و مقالات متعدد در مجلات علمی جهان شدم.

از این رو از نتیجه علمی زندگی خود بسیار راضی هستم و شکرگزار خداوند متعال هستم..

چه توصیه‌ای به خیریه شمس دارید و چه کنیم تا بتوانیم بهتر خدمتگزار باشیم؟

اعضای خیریه افرادی هستند که دوست دارند در راه خدا کار کنند. خداوند در این راه کمک می‌کند. من به بیماران مبتلا به سرطان از لحاظ معنوی و مادی کمک می‌کردم و بعد از این که دکتر محمدعلی محققی از تأسیس خیریه شمس با من صحبت کرد، داوطلبانه کمک کردم، یکی از اهداف خیریه شمس انجام تحقیقات سرطان است و تنها کمک مادی به بیماران نیست. خیریه شمس به دنبال راه‌های پیشگیری از سرطان است که در همه ایران این بیماری تشخیص داده شود. چون سرطان هر چه زودتر تشخیص داده شود، درمانش کامل‌تر است و فرد می‌تواند عمر طبیعی داشته باشد. کمک مادی به درمان بیماران مبتلا به سرطان و نیازمند می‌‌تواند برای این خیریه موثر باشد.

بین اخلاق و تخصص کدام مهم‌تر است؟

مسلما اخلاق حرف اول را می‌زند. اگر خداوند شرایطی برای من ایجاد کرده که در خانواده مرفه‌ بزرگ شوم و بتوانم به مدارج علمی بالایی برسم، دلیل بر برتری من بر دیگری نیست.

من از سال 1343 وارد دانشکده پزشکی و در سال 1345 وارد بیمارستان هزار تختخوابی (بیمارستان امام خمینی) شدم و از اردیبهشت 1356 به عنوان هیئت علمی مشغول به‌کار شدم. بهترین سال های عمر خود را در انستیتو کانسر کار کردم. انستیتو کانسر را برای این انتخاب کردم چون به نظر من یکی از مراکز درمانی است که در آن قانون و مقررات به خوبی رعایت می‌شود و در نتیجه هر جا که قانون حکم فرما باشد آرامش و احترام افراد بیشتر رعایت می‌شود. وقتی از انگلیس برگشتم، ابتدا من را به اتاق عمل دیگری فرستادند و در آن زمان در آنجا بیماران را با اِتِر بیهوش می‌کردند و من به بوی اِتِر حساسیت داشتم و سردرد عجیبی پیدا می‌کردم و با هیچ مُسکنی خوب نمی‌شد، آقای دکتر تشید که روحشان شاد باشد به من گفتند با توجه به رفتار شما و نظم و ترتیبی که دارید، بهترین مکان برای کار کردن شما انستیتو کانسر است. به دلیل نظم و ترتیب بسیار آن و همچنین استفاده از داروی هالوتان برای بیهوش کردن بیماران که این نشانه پیشرفته بودن این مرکز در آن زمان است.

نتیجه‌ای پیدا نشد.

1 دیدگاه. Leave new

  • سلام خانم دکتر من محمد صوفی ابادی سال 72 اونجا کاراموزی داشتم ما همیشه بیاد شما هستیم شعر ميخوندین قبل اینداکشن برای مریضا : غصه نخور عزيزم كه زندگي قشنگه و… همه از شما حساب میبردن .لطفا یه ایمیل بمن بزنید متشکرم

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

بیست − شانزده =