سیامک فرد
با درود به همه شما خوبان که؛ درد؛ را زندگی میکنید تا عشق بیافرینید در پیکاری سخت و شرافتمندانه با همتی بلند و روحیهای قوی، و البته با یاری پزشکان و پرستاران شریفی که در بخشهای مختلف انستیتو کانسر بیمارستان امام برای بهبود بیماران خود از هیچ کوششی دریغ نمیکنند.
سیامک فرد هستم ۶۵ ساله، دارای دو فرزند شایسته، یک نوه شیرینتر از جان و همسری فداکار و مهربان که او نیز سال گذشته به دلیل پیگیری معاینههای سالانه خیلی زود با معاینه دکتر معالجش متوجه تغییر شکل توده کوچکی که در سینه داشت، شد و با جراحی آن و سپس ۲۱ جلسه رادیوتراپی، امروز از بهبودیافتگان است.
سال ۱۳۷۷ بود که با درد کشاله ران-که گمان میکردیم فتق کشاله ران باشد- به پزشک مراجعه کردم، پس از معاینه، ایشان متوجه تودهای در آن ناحیه شد و فوری دستور جراحی داد، پس از پاتولوژی نمونه، توده لنفوم هوچکین تشخیص داده شد و شیمیدرمانی برایم تجویز کردند که به مدت حدود یکسال هفتهای یکبار در بخش کانسر دو بیمارستان سرپائی انجام میشد. دوران بسیار سختی بود، پسرم پانزده سال و دخترم ده سال داشت، چهل و پنج سالم بود و با همه مشکلات بدون سرمایه و با تلاش زیاد کارگاه چاپ پارچهای راه انداخته بودم. بیست نفر کارگر زن و مرد داشتم با حقوق برابر، سختترین کارهای کارگاه را خودم انجام میدادم و به شهادت خود کارگران تمام سعیام بر این بود که اجحافی به حقوقشان نشود. در زندگی اجتماعی نیز همیشه تلاش میکردم که کاری برای کسی کرده باشم، مزاحمت و مردمآزاری در ذاتم نبود. اما حالا دچار بیماریای شده بودم که وحشت از آن، خود بیماری دیگری است، اینها را گفتم چون سؤالی است برای اکثر بیماران مبتلا به سرطان که مگر من چه کرده بودم که اینگونه شد. تازه داشت وضعیتمان رو به راه میشد. به گفته پزشکم بوی رنگ و بنزین و مواد شیمیائی برایم مضر بود و نباید ادامه میدادم، کارگاه را جمع کرده وسائلش را به کارگرانی که مدت زیادی برایم کار کرده بودند، بخشیدم و من ماندم و درمان و بیکاری با مقداری پول از فروش کارگاه. بعد از تسویهحسابها که آنهم در طول زمان به صفر رسید. در کنار همه اینها، ترس و وحشت از عاقبت کار، نگرانی اطرافیان، ترس همسر و فرزندان که در قعر چشمان پاکشان نشسته بود و نمیتوانستند پنهانش کنند، اینکه به مادر با قلب عمل کردهاش چیزی نباید گفت؛ خود درد بزرگی بود و… بارها به ذهنم میآمد که مگر من چه کرده بودم، و پاسخ میدادم «هیچ!!!» این بیماری ربطی به خوب و بد بودن آدمها ندارد و ناآگاهی ما از سلامت جسم و روان، تغذیه نامناسب و بیموقع، نداشتن اطلاعات از بیماری سرطان و البته عوامل بیرونی (مثل آبوهوای آلوده)، رعایت نکردن بهداشت عمومی و غیره بهاضافه عوامل ژنتیکی که هیچکدام به خوب و بد بودن آدمها ربطی ندارد. آنچه مهم است اینکه هرگز تسلیم آن نشدم و بهعنوان واقعیتی ناخوشایند که پیش آمده، راههای مبارزه با آن را با یاری مددکاران بیمارستان آموختم و به مدد خستگیناپذیری و ازخودگذشتگیهای خانواده، چون سدی در مقابلش ایستادم.
امروز ۲۰ سال از آن تاریخ میگذرد، حالم خوب است و سالی یکبار معاینه میشوم. پیش از عید سونوگرافی و آزمایشهایم همه خوب بود. و من امروز شاهد رشد و بالندگی فرزندان (پسرم مهندس عمران و دخترم فوقلیسانس زیستشناسی است) و خندههای زندگیبخش نوه عزیزتر از جانم هستم. دوباره، کاری دستوپا کردهام و کارگاه کابینت و دکوراسیون تأسیس کردم.
دلیل گرفتن وقت ارزشمند شما عزیزان چند توصیه تجربی است:
اول: به هیچیک از تجویزهای غیرعلمی عامیانه و دهانبهدهان توجه نکنید، چون جز گرفتن زمان از شما -که بسیار حیاتی است- حاصل دیگری ندارد.
دوم: به پزشک خود و تعهد بیمارستان و پرسنل زحمتکش آن در تلاش جهت بهبودی بیمار اعتماد داشته باشید.
سوم: با روحیهای بالا و آرامشخاطر همه دشواریها را با شادی زیستن در کنار عزیزانتان، از سر بگذرانید.
زنده باید تا ز جان دل بر کند
مرده را دریا به ساحل افکند…
در پایان از خانواده و همسر عزیزم به خاطر همه صبوریها و رسیدگیهایش در دوران نقاهتم عاشقانه تشکر میکنم که مهمترین عامل بهبودی من بود؛ همچنین سپاسگزارم از پزشکان، پرستاران و همه پرسنل محترم بیمارستان امام و برایشان آرزوی سلامتی و موفقیت دارم در همه امور کار و زندگی. همچنین تشکر ویژه از دستاندرکاران خیریه شمس که عاشقانه و بدون چشمداشت در جهت سلامت جامعه و کمک به بیماران همت گماردهاند.
با آرزوی بهبودی و شادمانی تمام بیماران.