نترسید، سرطان درمان دارد
محمود مختاریان، صادق شاهیان نطنزی، داوود ابراهیمی
این بار سراغ یکی دیگر از بزرگان عرصه کنترل سرطان که بورد تخصصی مدیکال انکولوژی خود را از نیویورک دریافت کرده، میرویم. این استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، ریاست دپارتمان انکولوژی انستیتو کانسر ایران را نیز در کارنامه خود دارد. دکتر جهانگیر رأفت که هنردوست است در گفتگو با سروش شمس، مطالب جالبی را در میان گذاشت.
شما سال 1323 در تهران متولد شدید از حال و هوای تهران قدیم و اینکه چرا پزشک شدید؛ بگویید؟
در سال 1323 در چهارراه لشکر متولد شدم. سال 1333خانوادهام از آنجا به محله سرچشمه کوچه میرزا محمود وزیر نقلمکان کردند. دوران بچگی تا چهارم ابتدایی را در دبستان داریوش و دبستان کاخ در این محله قدیمی تهران با خاطراتی از خانههای قدیمی و مردم و بچههای صمیمی گذراندم. بعد از آن پدرم خانهای به قیمت 23 هراز تومان آنهم بهطور اقساط در خیابان سلسبیل شمالی(رودکی شمالی) خرید که بقیه دوران دبستان را نیز آنجا گذراندم. دوران سیکل اول را در دبیرستان بابک میدان رُشدیه بعد از آن مدرسه مروی خیابان ناصرخسرو که الآن تبدیلشده به حوزه علمیه، تحصیل کردم. بعد در کنکور قبول شدم. آن موقع دانشگاه پهلوی بود و رفتم شیراز یکترم مهندسی خواندم چون فارغالتحصیل ریاضی بودم. پدرم خیلی علاقه داشت که پزشک شوم. او استدلال سادهای داشت و میگفت پزشک نانش در کف دستش است و نیازی به دولت ندارد؛ هر جا بنشیند پولش را در میآورد و منتظر اول ماه نمیماند. من هم قبول کردم که پزشکی بخوانم. دوره دانشگاه را که هشت سال بود، تمام کردم و بعد از آن، یکسال بهعنوان رزیدنت بخش داخلی گذراندم. برای تخصص داخلی تصمیم گرفتم به دانشگاه شیکاگوی آمریکا بروم و شاید جزء معدود آدمهایی بودم که با یک سال کار بهعنوان سینیور رزیدنت پذیرفته شدم یعنی تمام تحصیلاتی را که در شیراز داشتم قبول کردند. در عرض یک سال تخصص داخلیام را گرفتم و بعد رفتم به دانشگاه کلمبیا در نیویورک و در آنجا فوق تخصص سرطانشناسی بالینی را گرفتم.
بهاینعلت سرطانشناسی را انتخاب کردم که آن موقع کسی در ایران از این رشته آگاهی نداشت و بیماران مبتلا به سرطان گمراه بودند و نمیدانستند به چه پزشکی مراجعه کنند.
از آمریکا که برگشتم حدود سه سال دانشگاه شیراز بودم که با ملاحظههای خاص خودشان اخراج شدم. بعد سال 1360 در موسسه ملی مبارزه با سرطان در بیمارستان خیریهای که متعلق به خانم کامرانی بود با ماهی 5هزار تومان استخدام شدم البته مطب خصوصی هم داشتم. در بیمارستان خیریه خانم کامرانی شاید حدود 10سال کار کردم و سال آخر ماهی 10هزار تومان میگرفتم. در این سالها مریضهای انستیتو کانسر را هم میدیدم که در حقیقت یک جای غیرقابل استفاده بود و فقط بهعنوان یک آسایشگاه استفاده میشد. ولی توانستیم آنجا را تبدیل به یک بیمارستان فعال کنیم بهطوریکه سال آخر که آنجا بودم روزی پنج هزار مریض جدید(سالانه) بهغیراز مریضهای موجود، مراجعه میکردند که آمار آن موجود است. سال 71 یا 72 به اصرار دکتر «ابوالقاسم اباسهل» دوست بسیار عزیزم که آن موقع ریاست انستیتو کانسر را بر عهده داشت به من پیشنهاد شد عضو دانشگاه و هیئتعلمی شوم که پذیرفتم و سال 95 بود که بازنشسته شدم.
در مورد تخصص خودتان و وضعیت امروز سرطان در کشورمان و بیماران مبتلا به سرطان توضیح دهید؟
من در آن زمان که به ایران برگشتم پزشک تخصصی این رشته وجود نداشت بنابراین مبتلایان به انواع سرطان را میدیدم از اطفال تا بزرگسالان چون مثل حالا شیمیدرمانی و درمان سرطان بهصورت علمی وجود نداشت.
قبل از من همکارانی آمدند و تلاشهایی هم کردند ولی آنگونه که باید شاید نتوانستند تحول ایجاد کنند. من هم هرچه در توانم بود انجام دادم. از آموزش نفراتی که به این رشته وارد شدند تا نظم و ترتیب دادن به سیستم درمانی طی هشت الی 10 سال گذشته. کار یک نفر نیست که سرطانهای متعدد را ببیند بنابراین تمرکز کردم روی سرطان پستان. تاکنون بیش از 10 هزار بیمار مبتلا به سرطان پستان در مطب بخش خصوصی من مراجعه کرده و تحت درمان قرارگرفتهاند. در بخش دولتی که همان بیمارستان است در همین حدود بلکه بیشتر بیمار دیدهام. میتوانم بگویم بیشترین مجموعه پروندههای سرطان پستان را دارم و اگر بخواهیم آمار و تحقیقاتی در این زمینه انجام شود، اینها منبع خوبی به شمار میآیند. ناگفته نماند متأسفانه از نظر علم کامپیوتر آنچنان توانایی برای بایگانی و ذخیره پرونده ندارم و باید بگویم که یک نقص است.
الآن محور کاری من بیشتر روی بیماران سرطان پستان است و هر جای دنیا کنفرانس و سمینار مهم و مناسبی در خصوص سرطان پستان باشد شرکت میکنم تا از آخرین یافتهها مطلع شوم.
با توجه به اینکه بهصورت تخصصی بر روی سرطان پستان کار کردهام و تجربه به دست آوردهام به نتایج خوبی هم رسیدهام و میتوانم بگویم در زمینهٔ سرطان پستان هر آن چیزی را که به نسبت باید بدانم، بهدست آوردهام.
در حال حاضر ایران نسبت به کشورهای همجوار و جهان از نظر سرطان در چه وضعیتی قرار دارد ؟ آمار زنان مبتلا به سرطان چگونه است؟
در کشورهای غربی به این شکل است که برای هر نوع سرطان یک متخصص داریم مثلاً سرطان ریه، زنان، پستان و غیره جدا است. در خصوص درصد و آمار نمیتوانم بگویم چون ما آمار ثبتشده درست نداریم. با وجود تمام قانونگذاری که مجلس کرده است و در وزارت بهداشت همجایی برای ثبت موارد سرطان گذاشتهاند، هنوز آمار درستی نداریم.
آیا اینکه گفته میشود در ایران سونامی سرطان داریم درست است؟
اصلاً واژه سونامی واژه درستی نیست. مریض زیادتر شده ولی باید در نظر بگیریم که:
اول جمعیت نیز افزایش پیدا کرده است. زمانی 35 میلیون جمعیت داشتیم الآن 80 میلیون جمعیت داریم، چه بخواهیم چه نخواهیم تعداد بیماران نیز بیشتر خواهد شد.
دوم توقع سنی است. این ادعا را داریم که مبتلایان به سرطان در کشور ما جوانترند، برای مثال در سرطان پستان یک دهه سنی جوانتر از دنیا هستیم و این را نمیتوان گفت که واقعیت دارد چون ما بهاندازه کافی پیر نداریم. اگر سابق توقع زندگی 45 تا 50 سال بوده، الآن 60 الی 65 سال شده است. خواهناخواه سرطان در اشخاص مسن بیشتر است .
سوم وسایل تشخیص بیشتر شده است. سونوگرافی، ماموگرافی، «ام آر آی» الآن در دسترس عموم مردم قرار دارد، بنابراین عوامل دستبهدست هم میدهند که این تصور ایجاد شود که تعداد مبتلایان به سرطان در کشور بیشتر شده است ولی به نظر من بیشتر نشده است. ممکن است عدد بیشتر شده باشد ولی نسبی بیشتر نشده است. قبلاً اگر چهار مریض جدید در روز میدیدیم الآن شش مریض جدید میبینیم که علت افزایش سرطان نیست. این افزایش به خاطر عواملی است که قبلاً” گفتم.
آیا آبوهوا و مواد غذایی تأثیری در سرطان دارد؟
اصولاً تغییر سیستم غذایی که ما داشتهایم مؤثر است. من مطمئن هستم که مسائل غذایی بدون شک تأثیر دارد. زمانی که رزیدنت و یا دانشجو بودم اگر ما یک مورد سرطان روده بزرگ میدیدیم تعجبآور بود و استادمان ما را جمع میکرد و به ما نشان میداد که این سرطان روده بزرگ است. الآن سرطان روده اگر اولین نباشد دومین سرطان شایع در مردم ایران است. علت تغییر غذایی است، شما یکزمانی غذایتان طبیعی بوده و پر از فیبر و مواد ضد سرطان بوده، ولی الآن همبرگر، ساندویچ، سوسیس و چیزهای دیگر جایگزین این نوع از غذاها شدهاند. بنابراین عوامل غذایی اگر نه در تمام سرطانها ولی در بعضی از سرطانها بدون شک عامل مؤثر هستند. عادت غذایی و تغییر عادت غذایی خود باعث برخی تغییرات خواهند شد.
توصیه عمومی شما برای پیشگیری چیست؟
توصیه عمومی که میتوانم بگویم آموزش مردم است که وظیفه رسانه ملی، رادیو و وزارت بهداشت است و متأسفانه انجام نمیشود. حتی شنیدهام که گفتهشده بود و نامهنگاریهایی شده که نمایش و تئاتری درباره سرطان برگزار نشود. من این جملات را از بیماری که کارش تئاتر و نمایش بود شنیدم که امیدوارم درست نباشد.
اگر به بانوان آموزش دهیم که با گذشت سن باید برای معاینه، ماموگرافی و سونوگرافی مراجعه کنند، بدون شک تعداد بیشتر خودشان را نشان میدهند و این کنترلها در کاهش تلفات بسیار مؤثر است، الآن تقریباً بیشتر بیماران زمانی مراجعه میکنند که دیر است. حداقل 9 ماه هست که مبتلا شدهاند و دیر مراجعه کردن موجب میشود شاهد مرگومیر بیشتر باشیم.
شما میبینید در آمریکا ( اگر میگویم آمریکا چون آمار رسمی و اطلاعات دقیق دارم) درصد مرگ بر اثر این بیماری بسیار کم است چون زود تشخیص داده میشود و اگر شما زود تشخیص دهید قابلدرمان میشود. اگر دیر تشخیص دهیم قابلدرمان نیست و هیچ ارتباطی به محل زندگی، تجهیزات و ثروت ندارد.
وقتیکه زمان درمان گذشته باشد یعنی دیگر قابلدرمان نیست. به همین جهت اختلاف عمدهای وجود دارد بین مرگ سرطان پستان در ایران و دیگر کشورهای غربی که به این نکته توجه میکنند و آنهم آموزش است به مردمشان نشان میدهند که چطور به دنبال درمان بروند.
از نظر داروهای تحت پوشش و تأمین داروهای خارجی در حوزه سرطان به نظر شما چه جایگاهی داریم؟ لطفاً با توجه به تحریمها صحبت بفرمایید.
من معتقد هستم یکسری از داروهایی که در ایران ساخته میشود کیفیت خوبی دارد البته فقط در مورد داروهای سرطان صحبت میکنم، کیفیت مطلوبی دارد و نتیجه مطلوبی که آمارش همهجا گزارششده، گرفتهشده است. داروهای جدید بسیار گران است، صحبت روزی 10هزار دلار و شش هزار دلار تا 400 هزار دلار در ماه است. از نظر مخارج اصلاً قابلتحمل نیست هرچقدر هم ثروتمند باشید در ایران نمیشود- البته اگر آن چندنفری را که حسابشان نجومی است بگذاریم کنار- قابلتحمل نیست. بیمهها نیز زیر بار این هزینهها نمیروند. داروهای 30 الی 40 میلیون تومانی که در واقع داروهای ارزانی محسوب میشوند و وزارت بهداشت هم قبول نمیکند که این داروها وارد شود، گاهی اوقات بهصورت تکنسخهای یا اختصاصی وارد میشود. ولی من ناراضی نیستم از داروهایی که در ایران ساخته میشود، خیلی از آنها همان اثر نمونه خارجی را دارد. من به بیماران همیشه پیشنهاد داروی ایرانی را میدهم و اگر درخواست خارجی کنند به شوخی میگویم بروید یک دکتر خارجی پیدا کنید برایتان بنویسد. من اینجا هستم و داروی مناسب همینجا را مینویسم و مطمئن باشید اگر اعتقاد نداشتم نمینوشتم و میگفتم چیز دیگر را بروید بخرید و حتی شده از زیر سنگ آن را پیدا کنید. خیلی از این داروهای جدید در بهترین حالت شش الی هشت ماه تا یک سال طول عمر به مریض میدهد ولی درمانکننده نیست به غیر از چندتایی که آمار نشان داده اختلاف زیاد در زنده ماندن ایجاد میکند که آنهم کم است. الباقی فقط نگهدارنده هستند و درمانکننده نیستند.
گاهی پیش خودم فکر میکنم کسی ماهی 50 تا 80 میلیون هزینه میکند که فقط 2 الی 3 ماه بیشتر زنده بماند. درصورتیکه میبایست برای تهیه این پول خانه ، ماشین و گاهی فرش زیر پا نیز فروخته شود.
آقای دکتر از نظر تغذیه و روانشناسی، بیماران مبتلا به سرطان در ایران چطور باید حمایت شوند؟
حمایت خاصی از نظر تغذیه نمیخواهند. اصولاً بیماران ما در هر صنفی، با هر نوع بیماری و در هر سطحی (از سرماخوردگی گرفته تا سرطان) بسیار علاقه دارند بدانند چی باید بخوردند؟
من هم بهعنوان متخصص که سرطان پستان را درمان میکنم در واقع هیچ پرهیز خاصی در بیماری که سرطان گرفته توصیه نمیکنم. تنها توصیه من این است که چربی کمتری بخورند چرا که چربی تبدیل به استروژن هورمونی که تحریککننده سرطان پستان است میشود. انواع غذاها را بخورند و من هیچوقت پرهیز غذایی نمیدهم. قبل از ابتلا به سرطان، جریان فرق دارد، آنوقت میگوییم چه بخورد و چه نخورد. سوسیس، کالباس و یا هر چیز که نگهدارنده دارد (نیتریت،…..) مصرف نکنند. سعی در مصرف مواد خوراکی طبیعی داشته باشند. اما بعد از ابتلا به سرطان به نظر من پرهیز غذایی هیچ فایدهای ندارد.
توصیه شما به دختران و زنان جوان چیست؟
سرطان پستان دو قسمت دارد یکی ژنتیک و خانوادگی که در این خصوص توصیه میکنم دختران در خانوادههایی که سابقه سرطان پستان دارند، از سن 25 سالگی به بعد تحت نظر و مراقبت باشند.
برای زنان معمولی از سن 40 یا 45 سال به بعد توصیه میشود که حداقل برای 2سال پشت سرهم ماموگرافی و سونوگرافی انجام دهند اگر 2 سال طبیعی بودند بهمرورزمان میتوان آن فاصله را زیاد کرد.
درهرصورت نیاز به آموزش و آگاهی دادن داریم. نقش آگاهی و آموزش در کاهش سرطان اساسی و بسیار زیاد است.
مورد دیگری که باید بگوییم این است که سرطان ترس ندارد. متأسفانه خیلی از بیماران از ترس سرطان به پزشک مراجعه نمیکنند. افراد غده را در پستان خود حس میکنند ولی از ترس مراجعه نمیکنند. درصورتیکه اگر زود مراجعه کنند، معالجه خواهند شد. میگذارند به مرحلهای میرسد که امکان درمان کم میشود. درصورتیکه اگر شما آمار را نگاه کنید، مرگومیر ناشی از بیماری مزمن کلیوی یا فشارخون بیشتر از سرطان است.
در کشورهای پیشرفته درصد زیادی از بیماران مبتلا به سرطان، درمان میشوند چون بهموقع تشخیص داده میشوند ولی در کشور ما درصد زیادی میمیرند، چون به علت آگاهی نداشتن، دیر تشخیص داده میشوند. این وظیفه وزارت بهداشت است که مراکزی برای چکاپ افراد قرار دهد و همچنین رادیو و رسانه ملی باید آگاهسازی کنند، ولی متأسفانه تبلیغ پفک و چیپس مهمتر است چون برای آنها پول داده میشود.
به من میگویند در مورد سرطان بیایید صحبت کنید و بعد محدودیت هم میگذارند و بعضاً تقاضای پول میکنند. باید رادیو و تلویزیون خوشحال باشند و افتخار هم بکنند که پزشکان مطرح و باتجربهای در کشور هستند که میتوانند در مورد سرطان خوب آگاهسازی کنند. اگر سطح آگاهی، دانش و علم مردم پایین باشد، نتیجه همین است که میبینید. تست، معاینه و غیره همه اینها موجب کاهش مرگ در سرطان میشود اینها همه بهصورت استاندارد نوشتهشده است. وقتی اطلاعرسانی نمیشود نباید توقع داشته باشیم همانند دیگر کشورها پیشرفت کنیم. باید برنامه باشد که متأسفانه نیست.
بهترین خاطره شما در دوران پزشکی چه بوده است؟
من بیش از 40 سال است در تهران کار پزشکی انجام میدهم، وقتی میبینم مریض چندین سال قبل من به همراه همسر، فرزند و حتی نوهاش مراجعه میکند، آن لحظه لذتبخشترین لحظه زندگی برای من است. هیچچیزی اینقدر من را خوشحال نمیکند، وقتی میبینم فردی بچهاش را بغل کرده و آمده پیش من. فردی که شاید گفته میشد چند ماه دیگر یا چند سال بیشتر زنده نمیماند. اینها همه تجربه و خاطرات شیرین است. البته خاطرات تلخ هم داشتهام مثلاً بیمار جوانی بوده یا دارای فرزند بوده بهیکباره بیماریاش تشدید شده و از دست رفته است. اینها هم من را خیلی ناراحت میکند، در واقع مجموعه بیماران نموداری از خاطرات را برای من تداعی کردهاند.
آیا شما به فرزندانتان توصیه کردهاید که پزشکی بخوانند؟
حرفهای که من دارم حرفه سختی است. برای من از دست دادن مریض همانقدر ناراحتکننده است که بهبودیاش برای من خوشحالکننده است. تمام اینها بر روحیه انسان خواهوناخواه تأثیر میگذارد. من نمیخواهم فرزندانم اینها را تجربه کنند.
یادم است گاهی که از محل کار به منزل میرفتم، به خاطر مسائل پیشآمده وقتی دخترم جلو میآمد به او میگفتم باباجان 10 دقیقه به من فرصت بده برگردم به حال خودم، بعد میام، امکان دارد در آن لحظه من حرفی بزنم که دست خودم نباشد و موجب رنجش فرزندم شود. به همین خاطر توصیه من این بود که حرفهای را انتخاب کنند که به آن علاقهمند باشند. چرا که علاقه داشتن به حرفهای که در آن کار میکنی موجب لذت میشود.
با توجه به تابلوها و کتابها موجود در مطب شما، معلوم است که اهل هنر هم هستید؟
به آن معنا که شما میفرمایید هنرمند نیستم ولی هنردوست هستم. در این سالها هر زمان که وقت داشتم با دوستان هنرمند زیادی رفتوآمد کردهام. ازجمله آقای شاملو، ممیز، فخرالدینی، مشیری، شجریان و دوستان دیگر که علاوه بر آرامش، خوبیهای دیگری از آنها آموختهام. تعدادی از آنها را در این سالها از دست دادهام که خدا رحمتشان کند و آنهایی که هستند باعث افتخار بنده هستند. در کنار آنها و از آثار آنها لذت میبرم.
درکل آرامش برای درمان خوب است که میتواند با موسیقی، نقاشی، کتاب و غیره باشد و کمککننده است.
من شخصاً تا آنجایی که میشود به مریضهایی که کار میکنند معمولاً مرخصی نمیدهم چون معتقد هستم، کار کردن یک نوع درمان است. چون فکر شما را از اضطراب و نگرانی دور میکند.