سارا اسلامی
خنده از لبهایش جدا نمیشود. در چشمانش برقی میبینی که حس میکنی نهایت شادی درونش را نشان میدهد. انگار هیچ غمی در دل ندارد، اما یک سال پیش، همین پسر نوجوان پرجنبوجوشی که اینجا ایستاده، با بزرگترین شوک زندگیاش مواجه شد؛ آن هم درست زمانی که تازه از مسابقات کشتی آزاد نوجوانان آسیا بازگشته بود و آرزوی درخششهای بیشتر روی تشک کشتی را داشت. بین روزهایی که دل درد امانش را برید تا آن روزی که شنید سرطان با او سر شاخ شده است، فاصله چندانی نبود. او چند ماه سخت را پشت سر گذاشت، و روز ششم دی ۱۳۹۶ در حالی که، آن روزها تمام شدهاند و پسر شجاع داستان ما سالم و قبراق اینجا در بخش خون و هموفیلی بیمارستان امام خمینی(ره)، در روز تولدش در کنار کسانی که در روزهای «دوستنداشتنی» زندگیاش همراهش بودند ایستاده است. او «ابوالفضل آرمیده» است؛ یا به قول خودش «قهرمان آسیا از کرج».
از سکوی قهرمانی تا تخت بیمارستان
دور ابوالفضل را دوستان نوجوانش گرفتهاند. بیشتر آنها مثل خودش کشتیگیرند و پر شروشور. پرستارها هم آمدهاند و همچنین بیماران بخش خون و هموفیلی. روی میز جلوی ابوالفضل، سه کیک را در کنار عکسی از او با دوبنده کشتی گذاشتهاند و در و دیوار را با کاغذهای رنگی تزیین کردهاند.
ابوالفضل چند ماه سخت را در این بخش گذرانده است. حالا به شکرانه خوب شدنش؛ جشن تولد ۱۷ سالگیاش را اینجا برگزار میکند تا هم از کادر درمان تشکر کند و هم به بیماران دیگر امید بدهد.
ابوالفضل، آزادکار است؛ ۹ ساله بود که کشتی را با تشویق مادرش شروع کرد؛ از همان اول، مربیان استعداد او را دیدند. دو مدال کشوری در رده نونهالان و بعد دو مدال در رده نوجوانان کسب کرد که او را نه تنها میان دوستداران کشتی در ساوجبلاغ، که در ایران نامآور کرد. این افتخارات، در کنار پشتکار و تلاش بسیار، درهای تیم ملی نوجوانان را به روی ابوالفضل گشود. او در تابستان ۲۰۱۶، برای شرکت در رقابتهای کشتی آزاد نوجوانان آسیا، به تایوان رفت و با مدال برنز وزن ۴۲ کیلوگرم، به خانه بازگشت.
همه خوشحال بودند. ابوالفضل به موفقیتها و افتخارات بیشتر فکر میکرد. اما تازه ۱۰ روزی گذشته بود که ورق برگشت! خودش میگوید همه چیز از یک «دلدرد کوچک» شروع شد؛ دردی که به گفته مادرش در روزهای اول، آن را از همه پنهان میکرد. مادر میگوید: «ابوالفضل، عاشق کشتی بود و همیشه با ذوق و شوق برای تمرین به باشگاه میرفت، اما تازه از مسابقات آسیایی برگشته بود، که کلا روحیهاش تغییر کرد. حاضر نبود به باشگاه برود. حتی مربی ابوالفضل هم به خانه ما آمد و با او صحبت کرد، ولی باز هم پسرم به تمرین نرفت. همه ناراحت بودیم. بالاخره آنقدر اصرار کردم که گفت دلش درد میکند و نمیتواند از خانه خارج شود.»
ابوالفضل طبیعت را دوست دارد؛ بهویژه عاشق جنوب کشور و دریای آبی و فضای آرام آنجاست. کوه هم میرود. هر هفته برای تمرینها و بدنسازی به کوههای اطراف محل زندگیاش میرود. از میان حیوانها، سگ را خیلی دوست دارد.
پنجه در پنجه سرطان
در روزهای نخست، دکتر تشخیص آپاندیس داد و گفت باید به سرعت یک عمل جراحی روی او انجام شود. ابوالفضل در بیمارستان بستری شد و صبح زود به اتاق عمل رفت؛ عملی که باید حدود یک ساعت طول میکشید، اما …. مادرش تعریف میکند: «چندساعتی بود که منتظر بیرون آمدن ابوالفضل از اتاق عمل بودیم. دکتر هم یکبار از اتاق خارج شد اما به ما توضیحی نداد. خیلی نگران بودیم. وقتی یکبار دیگر دکتر از اتاق عمل بیرون آمد، خواهر همسرم به او اصرار کرد تا در مورد شرایط ابوالفضل برایمان توضیح دهد. دکتر گفت مشکل او آپاندیس نبود و از روده ابوالفضل نمونهبرداری کردهاند. باید آن را به آزمایشگاه میدادند تا جوابش مشخص شود. یک هفته طول کشید که گفتند سرطان خون دارد.»
از اینجا به بعد را پدر ابوالفضل ادامه میدهد: «او را به بیمارستان امام خمینی(ره) منتقل کردند و در اینجا بستری شد. ۴ دوره شیمی درمانی را پشت سر گذاشت که حدود شش ماه طول کشید. دوران سختی بود ولی خدا را شکر که به خیر گذشت.»
تصمیم ابوالفضل
روزهای اول، ابوالفضل شوکه بود. مریم نبی، سرپرستار بخش خون و هموفیلی بیمارستان امام خمینی در مورد زمانی که او در این بخش بستری شد، میگوید: «اوایل هم ابوالفضل و هم خانوادهاش روحیه پایینی داشتند. البته طبیعی است. همه بیمارانی که در اینجا بستری میشوند ابتدا همین حال را دارند.»
او ادامه میدهد: «هر چه بیمار امیدوارتر باشد بهتر روند درمان را میپذیرد. برای همین دکتر معالج ابوالفضل و ما پرستارها، تلاش میکردیم این روند را برای او و خانوادهاش توضیح دهیم و روحیه آنها را بالا ببریم.»
به گفته خانم نبی این نوجوان که آن روزها ۱۶ سال داشت، بهتدریج با شرایطش کنار آمد و درمانهای سنگین را به خوبی تحمل کرد.
خود ابوالفضل با همان لبخندی که از شروع جشن تولدش روی لب دارد، در مورد روزهای اول بستری شدن در بیمارستان تعریف میکند: «روحیهام واقعاً خراب بود. انگار مقابل حریف قدر، سه اخطاره شده باشی. قبل از بیماری هر روز ساعتهای زیادی را در باشگاه و در حال تمرین میگذراندم برای همین، تحمل فضای بسته بیمارستان خیلی سخت بود.»
او ادامه میدهد: «یک روز دکتر به من گفت چه بخواهی چه نخواهی باید در بیمارستان بمانی. دیدم حق با اوست. وقتی مجبورم اینجا باشم حداقل بهتر است با روحیۀ بالا با بیماریام بجنگم. این شد که حال و روز بهتری پیدا کردم.»
ابوالفضل در مورد روند درمانش میگوید: «دور اول شیمی درمانی حال بدی داشتم اما دورههای بعد را با شرایط بهتری پشت سر گذاشتم. حالا هم خدارو شکر دیگر از شیمی درمانی و بیماری خبری نیست.»
به گفتۀ مادرش، با حمایت فدارسیون کشتی، در مدت درمان یک اتاق ایزوله در اختیار او قرار گرفت و با تلاش پزشکان، این روند به خوبی طی شد.
در انتظار سکوی المپیک ۲۰۲۰
پسر ورزشکار قصه ما، چند ماهی است که دوباره تمریناتش را آغاز کرده اما برای بازگشت به مسابقات، منتظر پاسخ آخرین آزمایشهاست. پدرش میگوید: «روحیۀ ابوالفضل عالی است. به بیماریاش فکر نمیکند؛ انگار که سرما خورده بوده و حالا خوب شده است. میخواهد هرچه زودتر روی تشک برگردد و موفقیتهای بیشتری کسب کند.»
دکتر فرهاد شاهی، پزشک معالج ابوالفضل هم که مدتی بعد از آغاز جشن تولد به جمع پیوسته، به ابوالفضل میگوید: «منتظرم که با یک مدال طلای جهانی، مستقیم از فرودگاه امام خمینی به بیمارستان امام خمینی بیایی و ما را خوشحال کنی.»
ابوالفضل کلاس یازدهم است. برق صنعتی میخواند. سال گذشته نتوانست به مدرسه برود اما در امتحانها شرکت کرد و پذیرفته شد. با وجود علاقه زیادش به کشتی، هیچ وقت از درس غافل نشده است و نمرههای خوبی میگیرد.
قهرمان ما، حالا به آینده فکر میکند؛ به موفقیت در مسابقات کشوری سال آینده و بعد هم … چرا که نه؟ شاید او را روی سکوی المپیک ۲۰۲۰ دیدیم.
زهره غلامحسینفرد، مدیر اجرایی خیریۀ شمس (مؤسسۀ مردمنهاد شناخت و مهار سرطان) خوشحال از برگزاری این جشن تولد، میگوید: «ابوالفضل آرمیده را همه همکاران از ته دل دوست دارند. دوستان، فامیل، مربیان و ورزشکارانی که او را میشناسند هم همینطور دوستش دارند. در دوره درمان، صد قافله دل همراه او بود؛ البته که باید خوب میشد.
وی اظهار امیدواری میکند که با گسترش فعالیت خیریۀ شمس، برنامههای مشابهی در مراکز دیگر هم برگزار کنند.»