فرح قاسمی
شبهای زیادی را روی تخت بیمارستان در انتظار بهبودی سپری کردم؛ برای زنده ماندن، زخمها و جراحتهای بیشماری را بر تن خریدم و با عشق و امید و اعتماد به خدای متعال و دکتر دلسوزم و تمام خوبها و فرشتههای زمینی که خدا برایم فرستاد روزگارم را سپری کردم. اعتماد به پزشکان حاذقی که در تمام طول درمانم یکبهیک از صمیم قلب برای بهبودی جسمی و روحی تلاش میکردند. کسانی که سالیان متمادی با کسب دانش و تحمل سختی و بیخوابی هدفشان را نجات جان انسانها قرار داده و قسم یاد میکنند و با خدایشان عهد میبندند که بندگانش را یاری دهند، براستی چگونه میتوان باورشان نکرد و ذرهای در عملکردشان شک کرد؟ آنها با دردهای ما درد میکشند و بر زخمهایمان مرهم عشق میدهند آمدهام که بگویم به خدایت به پزشکت و به خودت اعتماد داشته باش و بدان که آنها از هیچ کوششی برای زنده ماندنت دریغ نخواهند کرد و بیشتر از همه، این خودت هستی که باید بستری برای تلاشهای این عزیزان فراهمسازی و بر جسم بیمارت فرمان دهی و با انرژی مثبت و دستورات پزشکان حاذق جسمت را از ورطه بیماری نجات دهی، دوستم درکت میکنم و همپای تو در دردهایت شریکم چون من نیز زخمهای زیادی را حس کردم و شبهای بیشماری را از درد، چشم برهم ننهادم. ولی آن نیز گذشت و دوباره فصل بهار و عشق و زندگی جوانه زد و شکوفههای زیبای بهاری با عطر و بوی زیبایشان به زندگیام رنگ و بوی دیگر بخشیدند. حالا دیگر میدانم زندگی چیست و چرا زندهام. آمدهام که از تمام خوبیهای زندگی لذت ببرم و تمام ناملایمات و بحرانها را مدیریت کنم و پشت سر بگذارم، و با لبخندی شیرین بگویم که من دیگر بزرگ شدهام، به کوهی شدهام استوار، که تندباد و سیل و غرش ابرها تکانم نمیدهد. بلکه استوارتر از سابق میخندم و به تمام بحرانها بعنوان یک نعمت الهی نگاه میکنم، چون تندباد غبارها را پاک میکند.
زندگی سخت نیست، زندگی تلخ نیست، زندگی همچون نتهای موسیقی بالا و پائین دارد گاهی آرام و دلنواز گاهی سخت و خشن گاهی شاد، گاهی پر از غم، زندگی را باید احساس کرد.
دوست عزیزم اجازه نده ترس تو را فلج سازد با هر شکست یا بیماری میبینی که شخصیت تو قویتر و روحت تواناتر شده است. باید از نوری که در درونت روشن است تغذیه کنی تا چنان بدرخشد که همه آن را ببینند.
یزدان به تو عمری دگر و روز دگر داد
یک صبح دگر، ظهر دگر، شام دگر داد
پس سجده و صد شکر که پیمانه نشد پر
این روز مبارک که خدا لطف دگر داد