سیدجواد هاشمی

نویسنده، کارگردان و تهیه‌کننده

سلام؛ به نام او به نام آنکه مرکب مصلحت را به خواست خویش می‌راند هر چند گاه غم‌انگیز و دل‌خراش اما ستایشش می‌کنم که هستی به مصلحتش رنگ می‌گیرد و چرخش به تعلیق می‌گردد و هیچ بنده‌اش را از فردایش آگاهی نیست که هر چه خواهد می‌کند تا پادشاهی بی‌چون و چرایش را رخ بنماید و تسلیم و رضا را سزاوار خلق داند…

اما او آفریننده بیم و امید است و چه سخت بیم می‌دهد و چه زیبا از او می‌سراید …

بیمش برای من است که تو دخترک زیبا را می‌بینم که روزهای غم‌انگیز و دل‌خراش زندگی‌ات را تجربه می‌کنی، موهای قشنگت می‌ریزند و ابروهایت پاک می‌شوند، معصومانه نگاهم می‌کنی و لبخند تلخت گلویم را به بغض می‌فشارد و باران تأسف بر دشت گونه‌هایم می‌غلتد، بیمش برای من، که اگر دستم به عاطفه دستگیرت نباشد خشم او را برخواهد داد که امتحان من، بیم من است و …

… و امیدش برای توست که اگر بخواهی با آن تقدیرش را تغییر خواهی داد و معجزه خواهی کرد، امواج سهمگین امتحانش را به استقامت بی‌نظیر بشکن، نترس او و فرشتگانش برای تو دست می‌زنند که این‌گونه مقاومی، او تو را همراهی خواهد کرد که تو ملامت‌گر ناامیدی هستی، نه اصلاً زشت نشده‌ای اتفاقاً چهره‌‌ات درخشان‌تر و معصوم‌تر شده و با امیدی که در چشم‌هایت می‌بینم زیباتری.

او پروردگار امید است گوش کن با صدای بلند فریاد می‌زند. می‌شنوی؟ صدای پروردگار توست که تو را به جنگ با دژخیم سرطان می‌خواند تا برسد زمانی که موی بلندت را شانه کنی و به آینه آینده‌ات لبخند بزنی.

 دخترک زیبا بمان با امید.

نتیجه‌ای پیدا نشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

هفت − 3 =