مریم
روز پنجم نوروز را با خبر خوش تولد نوگلهای دوقلوی تنها دختر یکی از بیماران- که همیشه با غرولند وارد میشد و کلافه بود- با خواندن ترانه، شیرینی و شادی گذراندیم و برایم خاطرهای شیرین را رقم زد.
همیشه عادت داشتم هنگام ورود به بخش شیمیدرمانی، با روحیه مضاعف بروم. علیرغم اینکه از شب گذشته کشیک شلوغی داشتم ولی آب سرد به صورتم زدم. سر پا تکهای نان در دهان گذاشتم و دویدم به سمت طبقه همکف، پلههارو دوتا یکی طی کردم تا نکند دیر بشود. من پرستارم و نباید ضعف نشان بدهم. خاطرم هست روز پنجم فروردین سال ۱۳۹۳ بود. خب همهجا حال و هوای عید بود. من وارد اتاق شدم. چراغهارو روشن کردم. به هود سر زدم و چک کردم و دفترها را روی میز گذاشتم و چون ایام عید بهجای دو روز در هفته، فقط یکروز در خدمت بیماران بودم، چند تا سرم را هم هواگیری کردم و به پایه سرم وصل کردم. طبق روال با هماهنگی دکتر انکولوژی باتوجه به جواب آزمایشهای بیماران، کار را شروع کردم. به یاد دارم آنروز یکی از خانمها که همیشه با غرولند وارد میشد و کلافه بود-و من به منفیبافیهاش عادت کرده بودم و اکثراً با شوخی و خنده و به کمک سایر بیماران از این حال و هوا درش می آوردم-زود رسید و با خنده وارد شد. من تعجبم را نشان ندادم و منتظر بودم ببینم چه خبره. که متوجه شدم از تنها دخترش دوقلو صاحب نوه شده است. خلاصه از همه با شیرینی پذیرایی کرد و کلی برای نوگلهایش ترانه خواندیم و شاد شدیم.