فرزانه یگانه
آذرماه 94 بود که بهطور اتفاقی تودهای در سینه چپم لمس کردم ابتدا با خودم گفتم چیزی نیست. دوهفتهای گذشت دوباره خودم را چک کردم و باز همون توده را لمس کردم. بدون اینکه به کسی حرفی بزنم رفتم دکتر و سونوگرافی و ماموگرافی انجام دادم که جواب آنها خوب نبود و توصیه به انجام بیوپسی شد. تا اون روز هیچ شناختی روی کلمه بیوبسی نداشتم خیلی میترسیدم نکنه درد داشته باشه، با هزاران ترس و دلهره بیوپسی را انجام دادم. خداروشکر درد نداشت و من بیخود خودم را اذیت کردم. دو هفته بعد جواب پاتولوژی آمد و بردم نشان دکتر دادم. در اتاق دکتر: چشمانم جایی را نمیدید، گنگ و متعجب، با اینکه دکتر روبهرویم نشسته بود، او را نمیدیدم فقط میدیدم دهانش تند تند باز و بسته میشود: «خانوم شما سرطان داری، یه توده بدخیم که جاش هم خوب نیست و باید زود درش بیاریم.» صدای دکتر توی سرم میپیچید، باورم نمیشد خب طبعاً باورش خیلی سخته. مدام کلمه سرطان توی مغزم تکرار میشد، یعنی من سرطان دارم حالا چی میشه؟ آن روز، روز بدی بود تا به خودم بیام توی اتاق عمل بودم. یک دو سه… دیگه چیزی نفهمیدم وقتی بههوش آمدم دیدم کلی آدم بالای سرم هستن. خواهر، برادر، همسر همه نگران و مضطرب. خدارا شکر بعد از عمل درد نداشتم فردای آن روز مرخص شدم و قرار شد یکسری آزمایش و اسکن و سونوگرافی انجام بدم و برای شیمیدرمانی آماده شوم، خیلی روزهای پراسترس و سختی بود. با خودم تصمیم گرفتم قوی باشم و سرسختانه بجنگم، خداوند نیز روحیهای به من داد که خیلی راحت از پس این روزهای سخت برآیم.
هشت جلسه شیمیدرمانی شدم دوران سختی بود و دردهای جورواجور، دوستان همدرد میدانند چه میگویم، ولی خدارا شکر با روحیه بالایی که داشتم، گذشت. 33 جلسه هم رادیوتراپی گرفتم که آنهم دردهای خودش را داشت ولی بهتر از شیمیدرمانی بود. در حال حاضر هم باید تا پنج سال هورمون درمانی شوم. الآن دو سال از آن روزها گذشته و من خوبم و از این بابت خداراشکر میکنم.
به نظر من هر بیمار مبتلا به سرطان در وهله اول باید روحیه بالایی داشته باشه و با دردها و شرایطش راه بیاید. درسته خیلی سخته ولی نشدنی نیست، درسی که من از بیماریام گرفتم این بود که از من زنی قویتر ساخت و باعث شد از زندگیام لذت ببرم. قدر ثانیه ثانیه زندگیام را بدانم و برای هر چیز الکی حرص نخورم، واقعاً هیچ نعمتی بالاتر از سلامتی نیست. امیدوارم روزی برسد که اصلاً بیمار مبتلا به سرطان نداشته باشیم.