محمود مختاریان
صادق شاهیان نطنزی
داوود ابراهیمی
منیره سادات سیدصالحی
مراقبتهای تسکینی یعنی اطمینان به بیمار و خانواده او که در تمام مراحل بیماری توسط تیم درمانی حمایت خواهند شد. به این معنی که تیم درمانی سعی خواهد کرد که علائم آزاردهنده مربوط به بیماری و عوارض درمانهای مرتبط به آن را کنترل کند. گسترش مراقبتهای تسکینی در یک جامعه نمادی از احترام به کرامت و توجه به خواستههای یکایک بیماران تا پایان حیات است و همچنین تلاش برای دستیابی به این هدف که بیماران و بستگان آنها نباید بجز رنج ابتلا به یک بیماری صعبالعلاج غم دیگری را به دوش بکشند.
کمی از بیوگرافی خودتان بگویید و اینکه چطور وارد دانشکده پزشکی شدید، چه تخصصی گرفتید و چگونه سر از رشته طب تسکینی درآوردید؟
سال 1348 در تهران متولد شدم. تخصص زنان گرفتم. طرح دوره عمومی و تخصصی خود را در یاسوج، استان کهگیلویه و بویراحمد گذراندم. بعد از پایان طرح بهطور اتفاقی در کارگاهی با حضور پروفسور لیکیس که از استرالیا آمده بودند، درباره طب تسکینی شرکت کردم.
پروفسور لیکیس خیلی ناراحت و شگفتزده بودند که چرا بیماران مبتلا به سرطان در ایران اینهمه عذاب میکشند و دردشان زیاد هست و چرا کسی مراقبت از این درد و سایر آلام بیمار و خانوادههای آنها را عهدهدار نیست. بعد پرسیدند که آیا کسی داوطلب هست که بیاید و این رشته را بخواند؟ آن زمان تنها داوطلب «من» بودم. به همین خاطر حمایتم کردند و به استرالیا رفتم. یک دوره یکساله کار عملی و یک دوره یکساله هم دروس تئوری را گذرانده و سال دو هزار و شش به ایران بازگشتم. در مدت دوره آموزشی در بیمارستانهای وابسته به دانشگاه سیدنی بهعنوان رزیدنت طب تسکینی کار میکردم. بعد از برگشتن به ایران در زمینهٔ طب تسکینی شروع به فعالیت کردم و در سال 89 هم به عضویت هیئتعلمی دانشگاه تهران درآمده و در انستیتوکانسر بیمارستان امام خمینی مشغول به کار شدم. در حال حاضر علاوه بر ویزیت بیماران در درمانگاه و بخشهای مختلف بیمارستان به امر آموزش و پژوهش در این رشته هم مشغولم.
قبل از اینکه شما این رشته را شروع کنید؛ هیچ پزشکی در ایران این تخصص را خوانده بود و یا آگاهی از آن داشت؟
در ایران قبل از اینکه من این رشته فوق تخصصی را شروع کنم، کسی بهصورت تخصصی این کار را انجام نمیداد. بعدازاینکه این رشته معرفی شد برای اولین بار در سال 2009 در وزارت بهداشت این رشته بهعنوان یکرشته فوق تخصصی پذیرفته شد. از آن زمان به بعد هر سال یک نفر متخصص از رشتههای مرتبط در این دوره یکسالهای آموزش میبینند.
همچنین رزیدنتهای رشتههای مختلف مانند رادیوتراپی- آنکولوژی، بیهوشی- درد و روانپزشکی در بخش ما دوره یکماهه میگذرانند. علاوه بر این، کارگاههایی برای پزشکان عمومی و پرستاران برگزار کردهایم تا خدمات طب تسکینی در کشور گسترش پیدا کند.
بهجز بیمارستان در چه جاهایی از ایران متخصص در این رشته داریم؟
فارغالتحصیلانی در این رشته در استانها و شهرهای مختلف مشغول به کار هستند و این خدمات را در کنار تخصص خود به بیماران ارائه میکنند. همچنین مؤسسات خیریهای در برخی شهرها خدمات مراقبت تسکینی را در محل زندگی بیماران ارائه میکنند که بسیار ارزشمند است.
در سطح جهانی، ایران در این رشته در چه وضعیتی است؟
هنوز در ابتدای راه هستیم. مراقبتهای تسکینی در برخی کشورها بهویژه کشورهای غربی خیلی جاافتاده و بهطور مثال در انگلستان که بنیانگذار این رشته است یا استرالیا طب تسکینی در سطح بیمارستانها و در سطح جامعه در سطح گسترده به بیماران و خانوادههای آنان ارائه میشود. مثلاً وقتی کسی مبتلا به سرطان میشود از همان بدو تشخیص، سیستم مراقبت تسکینی بخشی از سیستم مراقبتی اوست که تا زمان بهبودی کامل و در صورت پیشرفت بیماری تا زمان فوت بیماران این خدمات ارائه میشوند. حتی بعد از زمان فوت بیماران این مراقبتها از همراهان و بازماندههای بیمار ادامه دارد.
واقعاً مراقبت بعد از مرگ و خانواده هم وظیفه تیم پزشکی است؟
بخشی از مراقبتهای تسکینی مورد مراقبتهای پایان حیات و پس از آن به خانوادههای بیماران است. حتی زمانی که امکان اقدامات تهاجمی مانند جراحی برای بیمار مبتلا به سرطان وجود ندارد همیشه میتوانیم علائم آزار دهنده او را کنترل و در کنارش باشیم. متأسفانه سیستم آموزش پزشکی اشکالات زیادی دارد چون مثلاً پزشک فکر میکند آن کاری که باید تا آخرین لحظه انجام بدهم نوشتن دارو یا انجام یک آزمایش دیگر است. گاهی اینطور بهنظر میرسد که پزشکان به تغییرات الکترولیتهای خون بیش از حال خود بیمار و همراه نگران و پریشان احوالش اهمیت میدهند. بهتر است مثالی بزنم تا اهمیت موضوع بیشتر درک شود. یک بیمار در حدود 10 سال پیش در بخش زنان بیمارستانی، سرطان تخمدان داشت. کسی در مورد بیماریاش با دختر19 سالهاش صحبت نکرده بود. مریض را به اتاق عمل بردند. بیماری خیلی پیشرفته بود و مریض به ICU منتقل شد که بعد از چند روز فوت کرد. بهطور کلی در مورد بیماری خیلی پیشرفته این اتفاقات قابل انتظار هست. دختر 19 ساله این خانم بعد از یک هفته از بالای پشتبام خودش را پرت کرد و مُرد. درست است که پزشکان در درجه اول در قبال بیماران مسئول هستند، اما تیم درمان نباید نقش خود را بهعنوان حامی خانواده بیماران دست کم بگیرد. اگر کسی در آن زمان به آن دختر 19 ساله در مورد بیماری مادرش اطلاع میداد و از او حمایت میکرد این اتفاق برای او نمیافتاد.
آیا شما تابهحال پیشنهاد کردهاید که درباره این موارد آموزش فراگیر انجام شود؟
تلاشهای زیادی شده که آموزش طب تسکینی در برنامه آموزشی پزشکان عمومی و پرستاران گنجانده شود. چون هر فارغالتحصیل دانشکده پزشکی و پرستاری باید بداند که درد بیمار مبتلا به سرطان چگونه باید کنترل شود یا برای بیمار محتضری که در ساعات یا روزهای پایانی عمر خود است، چه باید کرد تا مرگی با کرامت، در کمال آرامش و در کنار عزیزانش داشته باشد.
بخشی از مراقبت تسکینی بر پایه اخلاق و بخشی بر پایه تعهد حرفهای هست.
ارائه خدمات طب تسکینی یعنی توجه به کیفیت زندگی بیمار با کاستن از درد و رنج او و این مهم بدون رعایت اصول اخلاق پزشکی و تعهد حرفهای شدنی نخواهد بود. رعایت عدالت هم بخشی از اخلاق پزشکی است. یعنی باید مراقبت پزشکی در سطح جامعه بهگونهای باشد که ضعیفترین قشر بیماران و در دورترین و محرومترین روستاهای کشور برایشان قابل دسترس باشد.
در کشورهای پیشرفته رفتار با بیمار از این نظر چگونه است؟
این خدمات در کشورهای مختلف بر اساس امکانات و فرهنگ مردم آن ارائه میشود. در جایی از همان ابتدای بیماری یعنی زمانی که تازه بیماری تشخیص داده شده، درباره کلیه درمانهای موجود و طول عمری که برایش میشود در نظر گرفت، صحبت میکنند و از بیمار میپرسند که تا زمان پایان زندگیاش دوست دارد چه شرایطی برایش فراهم شود. در برخی کشورها با بیماران در مورد موضوعات مرتبط با پایان حیات مرتب گفتگو میکنند. مثلاً از بیمار نظرش را میپرسند که اگر شرایطت طوری شد که نتوانستی صحبت کنی چطور و کجا دوست داری فوت کنی… در خانه، در بیمارستان، یا دوست داری تا آخرین لحظه هر کاری که میشود کرد را برایت انجام داد. مطالعات نشان داده اکثر افراد بالای 80 درصد دوست دارند در خانههایشان فوت کنند اما عملاً برعکس آن رخ میدهد و علت آن است که هیچکدام از ما با مرگ آشنا نیستیم و از آن هراس داریم. بیماران محتضر را تحت هر شرایطی به بیمارستانها و اورژانسها منتقل میکنیم و فکر میکنیم بهترین تصمیم را برای آنها گرفتهایم. متأسفانه در بسیاری موارد شاهد هستیم که این بیماران به ICU انتقال پیدا میکنند و پس از مدتی در تنهایی فوت میکند. من زمانی متخصص زنان بودم و کارم این بود از زمانی که زنی متوجه بارداری خود میشود برای تولد نوزادی سالم نهایت تلاشم را انجام دهم. ویزیتهای مکرر و انجام تستها و مراقبتهایی که هر کدام برای تولد نوزادی سالم ضروری هستند به مدت 9 ماه ادامه پیدا میکند. دوران احتضار هم دقیقاً همینگونه باید باشد، یعنی تیم درمانی باید سعی کند بیمار در روزها، هفتهها و ماههای پایانی علاوه بر کنترل درد و رنج بهگونهای مراقبت شود که با حفظ کرامت و در نظر گرفتن آرزوها و خواستههایش آرامش برای بیمار و خانواده او فراهم شود. این آرزوی همه افراد بشر است که مرگی بدون درد، با آرامش و در کنار عزیزان خود داشته باشند.
آیا مبادله اطلاعات بین کشورها در مورد دانش طب تسکینی اتفاق میافتد؟
طبیعتاً بله، خود من از همان سالی که فارغالتحصیل شدم تلاشم را کردم تا در صورت وجود حمایت دانشگاه و یا با هزینه شخصی سالانه در کنفرانسهای تخصصی طب تسکینی شرکت کنم و پژوهشهایی را که در این زمینه انجام دادهایم را بهصورت پوستر یا سخنرانی ارائه دهم. از طرفی دیگر بهترین دستاوردی که شرکت در این کنفرانسها میتواند داشته باشد، ایجاد ارتباط با افراد از کشورهای مختلف و صحبت کردن در مورد چالشهایی که آنها با آن روبرو بودهاند و روشهایی که برای رفع موانع و مشکلات بهکار بردهاند است. استفاده از تجربیات کسانی که در این رشته پیشرو بودهاند، کمک بزرگی به اعتلا و گسترش آن خواهد کرد.
آیا اتفاق افتاده خود شما مجبور باشید به یک خانواده خبر بدهید که روزهای پایانی بیمارتان است؟
در ابتدا لازم است بگویم بد یا خوب بودن یک خبر به گیرنده خبر مرتبط است. بگذارید یک مثال بزنم؛ زمانی به خانم مبتلا به سرطان پستان که بهدنبال سردرد، برایش درخواست اسکن مغز کرده بودم، مجبور بودم خبر متاستاز مغزش را بدهم. بعد از شنیدن این خبر نفسی بهراحتی کشید و گفت نگران بودم مثل خواهرم به ام اس مبتلا شدهام و خیلی از این موضوع وحشت داشتم.
گاهی هم بیماران میپرسند که چقدر باقیمانده؟ و یا چند وقت دیگر زنده میمانم؟ که در اینجا هم اغلب هدف از دانستن زمان باقیمانده، برنامهریزی و انجام کارهای عقبافتاده است و به همین علت دانستن آن را حق همه بیمارانی میدانم که درباره آن پرسش میکنند. البته گفتگو در این رابطه کار سخت و به جرأت باید بگویم از نظر روحی کار بسیار دشواریاست. خود من به عنوان کسی که اغلب به این قبیل سؤالات پاسخ میدهم باید شرایط روحی مناسبی داشته باشم و برای چنین گفتگوهایی برنامهریزی کنم. مثلاً آخر وقت و با خستگی نباشد و زمانی در اوایل صبح باشد به خاطر اینکه فوقالعاده انرژی روانی مصرف میکند و من باید مواظب خودم هم باشم.
به نظر شما اگر مؤسسات خیریه مثل خیریه شمس بخواهند در کنار شما قرار بگیرند چهکارهایی میتوانند انجام دهند؟
مؤسسات خیریه یکی از بازوان توانمند مراقبتهای تسکینی در سراسر دنیا هستند. مؤسسات خیریه باید توسط سیاستگذاران سلامت، پزشکان و پرستارانی که در این زمینه فعالیت میکنند و با نیاز این بیماران و بستگان آنها آشناتر هستند، هدایت شوند تا بتوانند سرمایههای خود را بهدرستی هزینه کنند. از جمله فعالیتهایی که مؤسسات خیریه میتوانند در آنها نقش کلیدی داشته باشند به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
- سرمایهگذاری در امر آموزش عمومی و اطلاعرسانی به بیماران و خانوادههای آنان
- سرمایهگذاری در امر آموزش اختصاصی و کمک برای برگزاری سمینارها و کارگاههای آموزشی برای پزشکان، پرستاران، مددکاران اجتماعی
- تهیه و پخش بروشورهای آموزشی
- جلب مشارکت افراد علاقهمند برای ایجاد شبکهای از افرادی که هرکدومشان توانمندیهایی خاص برای کمک به بیماران و خانوادههای آنها دارند. بگذارید برایتان مثالی بزنم؛ گاهی هزینه درمان تنها دغدغه بیماران نیست، گاهی یک مادر بیمار به کسی نیاز دارد که به درس فرزندانش رسیدگی کند یا خرید منزلش را انجام دهد.
بهترین خاطراتتان چی بوده است؟
بدون تردید هر کدام از بیماران و همراهانشان اثری خاص و عمیق در من بجا گذاشتهاند. من از تک تک آنها یاد گرفته و میگیرم. هر بار که اعضای خانواده بیماری که از دنیا رفته به درمانگاه میآیند و یا تماس تلفنی میگیرند؛ حتی برخی از آنها سالها بعد از فوت عزیزانشان، و این را بازگو میکنند که ما شمارا فراموش نکردیم و شما در سختترین دوران زندگی، در کنار ما بودید و اجازه ندادید احساس تنهایی کنیم، یا وقتی مریضی که تا دیروز ناله میکرد فردای روزی که بستری شده میگوید؛ «شب گذشته اولین باری بود که پس از مدتها راحت خوابیدم»، همین یک جمله باعث میشود خستگی از تن من دربیاد و احساس کنم راه درستی در زندگیام انتخاب کردهام.
1 دیدگاه. Leave new
سال ۸۶ خواهرم متاستاس ریه شدن و درد فراوان و از نظر روحی بسیار بهم ریخته بودن.میدونست آخر راهه. ولی خانم دکتر با لطف بی شایبه شون کمک های خیلی زیادی بهمون کردن که دوره آخر عمرشونو بهتر بگذرونن
آدم بزرگی مثل ایشون نایابن
همیشه دعا گوشونیم
شاد و سالم باشن ان شاالله
رستگار