روانپزشک، دانشیار پژوهش مرکز تحقیقات سرطان انستیتو کانسر دانشگاه علوم پزشکی تهران
در شماره پیشین سروش شمس، در ادامه پرداختن به مبحث سلامت معنوی، بهاختصار موضوع مرگ را مورد بررسی قرار دادیم. در این شماره، به سخنگفتن با «کودکان» درباره مرگ میپردازیم.
قسمت عمده این متن، برگرفته از مقدمهای است که نویسنده کتاب «آلبوم»*، خطاب به والدین و مربیان، در ابتدای کتاب مزبور آورده است. کتاب «آلبوم»، در قالب یک داستان، بدون استفاده از کلمات ناخوشایند، به زبانی ساده و بهصورتی بسیار روان، مفهوم مرگ را برای کودکان سنین پنج سال و بالاتر توضیح میدهد تا کودکان ضمن داشتن تصویری «واقعبینانه» از مرگ، هنگام مواجهه با مرگ عزیزان خود، با آن بهعنوان «مرحلهای از زندگی» کنار آیند و «زندگی» خود را با «هراس از مرگ»، تباه نکنند.
داستان «آلبوم»، با توجه به آنچه از آیات قرآن درباره مرگ دریافت میشود (مفاهیمی اساسی مانند وجود جهان دیگر، جاودانهبودن انسانها، وابستهبودن سرنوشت آنجهانیِ انسانها به اعمال آنها در دنیا و امکانِ در کنارِ یکدیگر بودنِ انسانهای خوب در جهانِ دیگر)، ساخته و پرداخته شده است بنابراین بهنظر میرسد «حداقل»، برای خانوادهها و کودکان مسلمان قابلاستفاده باشد. درصورتیکه پیروان دیگر ادیان یا مکاتب معنوی نیز، محتوای کتاب را همخوان با باورهای معنوی خود بیابند، کتاب مزبور برای فرزندان آنها نیز قابلاستفاده خواهد بود. درعینحال، کتاب به «کلیه والدین»، با هر باور معنوی، الگویی ارائه میکند تا بتوانند با استفاده از چهارچوب آن، برای کودکانشان، داستانی بر اساس «باورهای خود» خلق کنند.
کتاب «آلبوم»، بهتازگی توسط انتشارات یگانهاندیش بهچاپ رسیده است. نقل تمام یا بخشی از متن حاضر، صرفا با اجازه کتبی نویسنده کتاب و با ذکر منبع آن (کتاب آلبوم)، مجاز است.
آیا لازم است با کودکان درباره مرگ حرف بزنیم؟
کودکان در مدت کوتاه زندگی خود، با مرگ خویشاوندان و اطرافیان، مانند مرگِ پدربزرگها و مادربزرگهای والدینشان، مرگ پدربزرگها و مادربزرگهای خود، مرگ انسانها و حیوانات در فیلمهای مخصوص کودکان یا فیلمهایی که برای مخاطبان بزرگسال تولید شدهاند، مرگ حیوانات خانگی مانند جوجههایی که والدینشان برای آنها میخرند و مرگ حیوانات در کوچه و خیابان مواجه میشوند.
صحبتنکردن با کودکان در مورد مرگ و عدم ارائه توضیح درباره آن، ترس و رنجی را که در هر یک از این مواجههها، کودکان آن را تجربه میکنند، کاهش نمیدهد بلکه باعث میشود کودکان «بهتنهایی» با پدیده پررمز و راز مرگ دستوپنجه نرم کنند و در هراسهای خود، غوطهور باقی بمانند.
لزوم سخنگفتن از پدیده مرگ با کودکان را نباید منحصر به کودکانی دانست که در آینده نزدیک ممکن است یکی از والدین یا عزیزان خود را بهعلت ابتلاء به بیماریهای جدی، پیری و … از دست بدهند بلکه «تمامی» کودکان، باید «از مدتها قبل»، توضیحی در مورد این پدیده دریافت کرده و با پدیده مرگ کنار آمده باشند؛ توضیح و نگرشی که قرار است هنگام مواجهشدن با یک واقعه ناگوار، مانند ازدستدادن عزیزان، نزدیک باشد، بهخوبی بهکار آید، مورد استفاده قرار گیرد و به آنها کمک کند تا بهلحاظ روانی و معنوی، با آسیب کمتری آن واقعه را پشتسر بگذارند.
مرگ، بیماری و معنای زندگی، مفاهیمی اساسی هستند که همه انسانها، با هر اعتقاد و باوری، در طول عمر خود با آنها روبرو میشوند. این مفاهیم، از جمله مسائل وجودی هستند که خود، یکی از ابعاد تشکیلدهنده سلامت معنوی است. افرادِ دارای سلامت معنوی، باید بتوانند با توجه به باورها و اعتقاداتشان (سیستم معنویای که به آن معتقدند)، واجد توضیحی درباره مرگ، بیماری و معنای زندگی باشند و آن توضیح، بهگونهای باشد که بتوانند در طول حیات خود، با مرگ و بیماری کنار بیایند و زندگی برای آنها واجد معنا باشد.
برای دستیابی به این هدف، همانطور که لازم است از «دوران کودکی»، مفاهیمی مانند کمککردن به دیگران، دوستداشتن دیگران، رعایت حقوق دیگران، مهربانبودن و … به کودکان آموزش داده شود (که این امور، خود از اجزای بُعدی دیگر از سلامت معنوی، یعنی بعد ارتباط با دیگران، بهشمار میآیند)، در مورد مسائل وجودی و از جمله مرگ نیز، باید توضیحاتی به کودکان ارائه شود.
برخی از والدین، ممکن است سخنگفتن از مرگ با کودکان را بیرحمانه و خارج از توان کودکان تصور کنند اما این گروه از والدین، اگر لحظاتی تأمل کنند و مرگهایی را که کودکانشان در طول سالهای اندک عمر خود، با آنها مواجه شدهاند، بهخاطر آورند، آنگاه شاید واقعبینانهتر با لزوم سخنگفتن درباره مرگ با کودکان برخورد کنند.
برخلاف دسته نخست از والدین، که به آن اشاره شد، برخی والدین، ممکن است به ضرورت سخنگفتن درباره مرگ با کودکان پی برده باشند اما ندانند چگونه باید باب گفتگو را باز کنند و چه توضیحی به کودکان ارائه کنند. بعضی نیز ممکن است تاکنون از سوی کودکان، درباره مرگ مورد سؤال قرار گرفته و بهناچار پاسخی داده باشند اما چون پیش از آن، هرگز آموزشی در این زمینه دریافت نکرده بودند، بارها از خود پرسیده باشند که آیا پاسخ آنها صحیح بوده است؟
چگونه با کودکان، درباره مرگ حرف بزنیم؟
- از آنجا که مبحث مرگ زیرمجموعه مباحث معنوی است، توضیح درباره آن، باید با درنظرداشتن سیستم معنوی (مجموعه باورهای معنوی) «خانواده کودک» صورت گیرد. بهعبارتدیگر، والدین، باید توجه داشته باشند که در سیستم معنویِ مورد اعتقادِ «آنها»، درباره مرگ، چه توضیحاتی وجود دارد.
- نکته مهم دیگر، همانطور که در شماره قبل، به آن اشاره شد، این است که والدین باید پیش از سخنگفتن با کودک خود درباره مرگ، باورهای خود در مورد مرگ را مرور کنند و به این سؤال بسیار مهم پاسخ دهند که آیا واقعا اعتقادات آنها درباره «مرگ و پس از مرگ»، پشتوانههایی قابلدفاع «در دین یا آیینی که به آن معتقدند»، دارد؟ بهعبارتدیگر، لازم است پیش از صحبتکردن با کودک درباره مرگ، والدین مجددا به «بررسی باورهای خود» درباره مرگ بپردازند تا احیانا فرزند خود را دچار ترسهای بیهوده و بدون پشتوانه، درباره مرگ و پس از آن نکنند.
- مرگ، موضوع بسیار حسّاسی است و متأسفانه بسیاری از والدین، حتی قادر نیستند با «بزرگسالی دیگر»، بهراحتی درباره آن صحبت کنند.
برای صحبتکردن در مورد مرگ با کودکان، لازم است ابتدا بهطور مناسب، «زمینه سخنگفتن درباره آن» فراهم شود. کتابهای داستانی که توسط افرادی دارای دانش و مهارت لازم در مورد سلامت روان و سلامت معنوی، نوشته شده باشند، میتوانند برای بازکردن باب گفتگو با کودکان درباره مرگ، بسیار کمککننده باشند. پس از خواندن چنین داستانهایی برای کودکان توسط والدین، باید به کودک، فرصت سخنگفتن درباره «تصوّرات و ترسهای قبلی» او از مرگ و نیز «برداشت فعلی» وی از آن، داده شود.
- توصیه میشود هنگام خواندن کتابهایی با موضوع مرگ برای کودک؛ با توجه به اینکه این کتابها به مفهومی حسّاس میپردازند، والدین با درنظرداشتن سن فرزند خود، او را در آغوش بگیرند یا حداقل، تماس جسمی (تماس پوست با پوست)، با او داشته باشند. این مجاورت و تماس، به کودک احساس امنیت میدهد و مفاهیم ارائهشده در کتاب را با آرامش بیشتری درک خواهد کرد.
* کتاب «آلبوم»، نویسنده: سپیده امیدواری، تصویرگر: مقداد ساداتی، ناشر: انتشارات یگانهاندیش، تهران، 1398 (داستانی برای کودکان پنج ساله و بالاتر، اولین کتاب از مجموعه کتابهای «کودکان و زندگی»)