مرگ، شایعترین تجربه مشترک میان انسانها پس از تولد
دکتر سپیده امیدواری
روانپزشک، دانشیار پژوهش مرکز تحقیقات سرطان انستیتو کانسر دانشگاه علوم پزشکی تهران
در شماره پیشین سروش شمس، ضمن ارائه توضیحاتی درباره سلامت معنوی و حیطههای مختلف آن (رابطه فرد با خداوند یا وجودی برتر و والا، رابطه فرد با دیگران، رابطه فرد با خود، رابطه فرد با طبیعت، مسئولیت اجتماعی و مسائل وجودی مانند معنای زندگی، بیماری و مرگ)، اشاره شد که یکی از مباحث مهم در سلامت معنوی، «مرگ» است؛ اینکه هر کس، بنا به اعتقادات و باورهای خود، چه توضیحی برای پدیده مرگ در عالم و وقایع پس از آن دارد و آیا میتواند با آن کنار بیاید؟
در این شماره، در ادامه پرداختن به مبحث سلامت معنوی، بهاختصار به موضوع مرگ میپردازیم، چرا که انسانها؛ چه آنها که به یک بیماری جدی مبتلا شدهاند و چه افراد کاملا سالم، چه کودکان و چه سالمندان، «همه» انسانها، روزی مرگ را تجربه خواهند کرد و نیز ممکن است «هر لحظه»، چه در مورد خود و چه درباره اطرافیانشان، با این پدیده روبرو شوند. بنابراین سخنگفتن درباره مرگ، برخوردی بیرحمانه با زندگان (چه بیماران و چه افراد سالم) نیست، بلکه برعکس، بهنظر میرسد «سکوت» درباره مرگ و نپرداختن به آن، جفا در حق انسانهاست، چرا که «تنها» رهاکردن انسانها، در برابر موضوعی بسیار مهم است که شاید همه آنها، خود بهتنهایی نتوانند با آن روبرو شوند یا با آن کنار آیند.
آیا انسانها به مرگ میاندیشند؟
«همه» انسانها و از جمله کودکان، هرازچندگاهی به مرگ فکر میکنند؛ چرا که بارها با آن روبرو میشوند. مواجهشدن با مرگ، ممکن است بهصورت از دست دادن عزیزان و آشنایان یا شاهد صحنههای مرگ دیگران بودن، مانند صحنههای تصادف، زلزله، سیل و … یا حتی ازدستدادنِ حیوان خانوادگیِ یک کودک باشد. بنابراین مرگ، در طول زندگی، وجود خود را بهوفور به انسانها یادآوری میکند و انسانها معمولا تا مدتی پس از هر مواجهه با مرگ، به آن میاندیشند.
آیا مبتلایان به سرطان به مرگ فکر میکنند؟
مبتلا شدن به بیماری، یکی از وقایع زندگی است که معمولا نگرانیها و دلمشغولیهایی را برای انسان پدید میآورد. بهنظر میرسد هر چه بیماریای که به آن مبتلا میشویم، جدیتر باشد، احتمال اینکه میزان اضطرابهای ما بیشتر و نوع اضطرابها، جدیتر باشند، افزایش مییابد. یکی از انواع دلمشغولیها در چنین شرایطی، مرگ است. مطالعاتی که در ایران و کشورهای دیگر انجام شدهاند، نشان میدهند یکی از منابع شایع اضطراب در افراد مبتلا به بیماریهای جدی (و از جمله سرطان)، مسئله مرگ است.
افکار بیماران مبتلا به سرطان در باره مرگ، ممکن است بهصورتهای مختلف باشد، از جمله:
- فکر کردن درباره مرگ خود و ترس از آن یا غیرمنصفانه دانستن آن
- نگرانی درباره وقایع پس از مرگ، مطابق با اعتقادات و باورهای خود (زندگی پس از مرگ، چگونگی انتقال به جهان دیگر، پاداش و کیفر در جهان دیگر و … یا حتی نابودی کامل پس از مرگ)
- پذیرش مرگ خود و کنار آمدن با آن اما نگرانی درباره بازماندگان (مشکلات مالی بازماندگان، آینده فرزندان و …)
- پذیرش مرگ خود و کنار آمدن با آن اما نگرانی درباره اثرات مرگ خود بر سلامت روان بازماندگان و کنار نیامدن آنها با این مسئله
و …
همانگونه که ملاحظه میشود بیماران، به مرگ بهگونههای مختلف میاندیشند و برخی اضطرابهای مرتبط با مرگ (مانند موارد شماره سه و چهار)، ممکن است با درمیانگذاشتن نگرانیها با اعضای خانواده و خویشاوندان و اطمینانبخشیهای آنها در مورد مراقبت از بازماندگان و موارد دیگر، قابل کاهش باشد، درحالیکه به نگرانیها و افکار مربوط به نفس قضیه (پدیده مرگ) و زندگی یا نابودی پس از آن، باید با استفاده از باورهای معنوی صحیح، سر و سامان داده شود. دسته اخیرِ نگرانیها، اهمیتِ داشتنِ «باورهایی درست» درباره مرگ و پس از آن (بهعبارتدیگر، برخورداری از «سلامت معنوی» در این رابطه) را برای کمک به بهبود «سلامت روان» آشکار میکند.
آیا خانوادههای بیماران مبتلا به سرطان به مرگ فکر میکنند؟
احتمالِ در خطر بودن سلامت عزیزان، افکار مختلف، از جمله فکرکردن به مرگ را با خود بههمراه میآورد. هرچقدر از دیدگاه خانواده بیمار، احتمال و میزانِ در خطر بودن، بیشتر تصور شود، افکار مربوط به مرگِ بیمار، بیشتر ذهن آنها را درگیر خواهد کرد. در واقع، حتی گاه، خانواده بیمار، از مدتها «پیش از» مرگ بیمار، با این احتمال که مرگ وی نزدیک است، وارد مرحله «سوگواری» میشوند.
اعضای خانواده بیمار نیازمند آنند که درباره مرگِ احتمالیِ عزیز خود و احساساتشان در این رابطه، با کسانی صحبت کنند و در حیطه سلامت روان و سلامت معنوی، از آنها کمک بگیرند. گاه این کمکها، باید از سوی افراد حرفهای مانند روانپزشکان ارائه شود اما در هر حال، «همدلیِ درستِ» دوستان و آشنایان، میتواند برای آنها بسیار تسلّیبخش باشد.
لزوم سخنگفتن درباره مرگ
بهنظر میرسد مطالب فوق، این نتیجه را بهطور منطقی در پی دارند که سخن «نگفتن» از مرگ، نهتنها کمکی به انسانها، و از جمله مبتلایان به بیماریهای جدی و خانوادههای آنها نمیکند، بلکه باعث میشود به یکی از نیازهای اصلی آنها که دستیابی به دیدگاهی آرامشبخش و سازگار با اعتقادات و باورهای آنها درباره مرگ است، پرداخته نشود.
اهمیت «انتخابِ صحیحِ» باورها درباره مرگ
باورها و اعتقادات ما درباره مسائل مختلف و از جمله در مورد مسائل معنوی، اثرات بسیاری بر جنبههای گوناگونِ زندگی ما میگذارند. بنابراین مهم است که هنگام انتخاب باورهایمان دقت کنیم، چرا که باورها، گاه حتی بدون اینکه خودمان متوجه نقش آنها باشیم، میتوانند منبع اضطراب ما شوند.
بسیاری از مردم در کشورهای مختلف، باورهای خود را نه از راه تحقیق و مطالعه، بلکه بهروش سینهبهسینه و از اطرافیان خود بهدست میآورند، غافل از اینکه ممکن است بسیاری از این باورها، صحیح یا مطابقِ کتابِ مقدسِ دینی که به آن معتقدند، نباشند.
امور اسرارآمیزی مانند مرگ و اتفاقات پس از آن، از جمله مسائلی هستند که اگر باورهای ما درباره آنها صحیح نباشند و بهراحتی از هر منبع نامعتبر، اخذ شده باشند، میتوانند موجب رنج بسیار ما شوند.